با ازدواج زودهنگام، این حسرتها رهایتان نمیکند
عاشق شدن در اواخر نوجوانی و اوایل جوانی کم و بیش برای همه ما اتفاق میافتد و همین اتفاق برای بسیاری از ما به بخش مهمی از خاطرات آن دوره از زندگی تبدیل میشود. با این وجود همه ما خوب میدانیم بین احساساتِ ساده و بی آلایشِ آن دوره و بلوغ کافی برای اداره یک زندگی فاصله زیادی وجود دارد.
عاشق شدن در اواخر نوجوانی و اوایل جوانی کم و بیش برای همه ما اتفاق میافتد و همین اتفاق برای بسیاری از ما به بخش مهمی از خاطرات آن دوره از زندگی تبدیل میشود. با این وجود همه ما خوب میدانیم بین احساساتِ ساده و بی آلایشِ آن دوره و بلوغ کافی برای اداره یک زندگی فاصله زیادی وجود دارد.
من بابت این موضوع که ازدواج زودهنگام این امکان را از ما گرفت که شانس آشنایی با هم به عنوان یک انسان بالغ را داشته باشیم، احساس تاسف میکنم. من خیلی زود پس از دبیرستان با هم دبیرستانیم ازدواج کردم در حالی که هر دو هنوز کودک بودیم.
شوهر من به هیچوجه برای حضور در اجتماع به عنوان یک انسان بالغ آماده نبود. خیلی زود پس از ازدواج چشمانم را باز کردم و دیدم برای اداره زندگمان دو شغل سخت دارم در حالیکه شوهرم حقوق من را صرف خرید بازیهای ویدئویی میکرد. تمام اشتباه من این بود که فرض کرده بودم او هم مانند من از کودکی عبور کرده و مطمئنم اگر فقط چند ماه برای ازدواج صبر میکردم، میتوانستم متوجه شوم که او آماده بزرگ شدن نیست."
از طرف کاربر -ToriTC198
من با شوهر سابقم در حالی آشنا شدم که من ۲۲ سال و او ۱۹ سال سن داشت و دو سال بعد وقتی من ۲۴ ساله و او ۲۱ ساله بود ازدواج کردیم. دوسال بعد از ازدواج، ما صاحب یک پسر شدیم و تغییرات رفتاری شوهرم آغاز شد. در طول دوران سخت بارداری شوهرم هیچ توجهی به من و شرایطم نداشت و حتی پس از زایمان هم او مشکلات من مانند افسردگی پس از زایمان را "روشی برای جلب توجه" میدانست. رفتار او همیشه طوری بود که انگار پسرمان فقط فرزند اوست و من نامادریاش هستم.
زمانی که پسرمان ۳ ساله بود ما از هم جدا شدیم و زندگی من از آن روز تا امروز در دادگاهها و موسسات حقوقی گذشته است و با توجه به میل همسر سابقم مبنی بر به اشتراک نگذاشتن پسرمان، روزی نیست که حسرت تصمیمم را نخورم. حسرت اینکه پیش از ازدواج به اندازه کافی با همسر سابقم وقت نگذراندم و نفهمیدم او دقیقا چگونه انسانی است.
از طرف کاربر victoriaf۴۹۷bf۷a۳d
من در ۲۱ سالگی ازدواج کردم چرا که خانوادهای بسیار مذهبی داشتم و تنها راه داشتن تجربه جنسی، ازدواج بود. ما بیشتر از ۱۰ سال به زندگی با هم ادامه دادیم و هرچند که خوشبختانه فرزند فوقالعادهای نصیبمان شد اما هم من و هم شوهرم بیشتر این ۱۰ سال را در حالی گذراندیم که شاد نبودیم.
وقتی من و همسرم به ۳۰ سالگی رسیدیم، کاملا دو انسان متفاوت بودیم، متفاوت از هم و متفاوت از خودمان در ۲۰ سالگی. در این ۱۰ سال ما از هم دور شده بودیم.
ناشناس
من زمانی که ۲۲ سال داشتم ازدواج کردم و حالا که به آن زمان نگاه میکنم میبینیم نه من و نه همسرم آنقدر باتجربه نبودیم که بتوانیم برخی الگوها و عادات رفتاری آسیب زننده را در خود و خانوادههایمان تشخیص دهیم.
مسئله دیگری که دوست دارم بدانید این موضوع است که همسر من با وجود اینکه میدانست در مورد برخی مسائل مهم، نظری مخالف او دارم تصمیم به ازدواج گرفت با این تصور که من فرق خواهم کرد. پیش از ازدواج هرگز سر این
تصور که من فرق خواهم کرد. پیش از ازدواج هرگز سر این مسائل بحث نکردیم و سالها از ازدواجمان گذشته بود وقتی فهمیدم او این تصور را داشته که نظرات من به تدریج شبیه نظرات او خواهد شد.
از طرف کاربر –omegarose
من در ۱۹ سالگی ازدواج کردم و حسرتی در قلبم باقی مانده این است که کاش پیش از ازدواج آنقدر فرصت داشتم که خودم را بشناسم و بفهمم دقیقا که هستم و از زندگی چه میخواهم. من به معنی واقعی کلمه به همراه همسرم بزرگ شدم و برای مدت زیادی با این مسئله کلنجار میرفتم که بدون همسرم دقیقا چه کسی هستم.
از طرف کاربر –ef۰۳
من در ۲۰ سالگی ازدواج کردم ودر ۲۳ سالگی طلاق گرفتم. یکی از سختترین بخشهای این ازدواج برای من این بود که هیچ تصوری از شکل درست و سالم یک رابطه نداشتم و وقتی میشنیدم سالهای اول ازدواج سخت است فکر میکردم برای همه همینطور است.
در آن ۳ سال شبهای زیادی را با گریستن به خواب رفتم و مشکلات روانیام مانند استرس و افسردگی به بالاترین حد ممکن رسیده بود و با اینحال با این امید که همهچیز بهتر خواهد شد، ادامه دادم تا جایی که دیگر ادامه دادن ممکن نبود. با همه اینها با این تجربه به شکل یک شکست کامل نگاه نمیکنم و فکر میکنم باعث شد بسیار سرسختتر شوم.
از طرف کاربر –rougeandrojo
من با همسرم در سال اول دانشگاه آشنا شدم و بعد از چند سال با هم ازدواج کردیم. با توجه به اینکه دانشجو بودن و زندگی در خوابگاه، سالهای باهم بودنِ پیش از ازدواجمان را تحت تاثیر قرار میداد تنها حسرت من زمان کمی بود که به دور از بقیه با هم گذراندیم. من معتقدم همین زمان با هم بودن پیش از ازدواج، مهمترین نقش را در موفقیت یا عدم موفقیت رابطه شما بازی خواهد کرد.
از طرف کاربر –kHandcoc
من در ۲۰ سالگی و بعد از یک سال آشنایی، با همسرم ازدواج کردم. در آن زمان همه اطرافیانم داشتند ازدواج میکردند و انگار فکر میکردم مرحله بعدی برای من هم ازدواج است. در زمان ازدواج هر دو به شدت مذهبی بودیم و قصد داشتیم در ادامه به عنوان میسیونر یا مبلغ مذهبی به کارمان ادامه دهیم.
۵ سال بعد من دیگر آن آدم مذهبی گذشته نبودم و از
همسرم که هنوز تفکراتِ مذهبیش را حفظ کرده بود، کیلومترها فاصله داشتم. آن موقع بود که فهمیدم ما دو نفر جدا از مذهب هیچ نقطه مشترکی نداریم و ادامه دادن برای هیچکداممان ممکن نبود.
از طرف کاربر –Dumbledor۱۰۰۰
من در سال ۹۱ دبیرستانم را تمام کردم و در جولایِ همان سال ازدواج کردم. من و هابی(همسرم) در تمام این سالها خوشحال بودیم و اوقات خوبی را با هم گذراندیم اما موضوعی که حسرتش را میخورم بچه دار شدن آن هم به آن زودی بود.
اولین فرزندمان زمانی به دنیا آمد که من ۲۰ سال داشتم و دومی وقتی که ۲۱ ساله بودم. من و هابی در کل صاحب ۶ فرزند شدیم و جالب است بدانید ۳ تا از آنها کلا با من قطع رابطه کردهاند. اگر به گذشته برمیگشتم تنها تغییری که ایجاد میکردم درباره بچهدار شدن بود و حتما اولین فرزندم را خیلی دیرتر به دنیا میآوردم و شاید هم کلا بچهدار نمیشدم.
ناشناس
در حالی این پیام را برایتان مینویسم که قرار است در همین هفته فرم طلاقم را پس از بیش از یک دهه زندگی مشترک امضا کنم. در حال حاضر با تمام وجودم معتقدم بیشتر آدمها در دهه ۲۰ زندگیشان دچار تغییرات فراوانی میشوند وممکن است فردی که قرار است با او در ۲۰ سالگی ازدواج کنی را در ۳۰ سالگی و به دلیل تغییرات فراوانش نشناسی.
ناشناس
نظر شما مخاطبان برترینها چیست؟
پیش از هرچیز ناگفته پیداست که در این مقاله سراغ اشخاصی رفتیم که بابت ازدواج در سن کم حسرتها و پشیمانیهایی داشتند و به هیج وجه فکر نمیکنیم تمام ازدواجها در چنین سنی سرانجام تلخی دارد. نکته بعدی این مسئله است که تمامی نظرهای موجود در مقاله برای افرادیست که در کشورها و فرهنگهای متفاوتی زندگی کردهاند و نظر شما مخاطبان برترینها درباره این مقاله به ما کمک فراوانی خواهد کرد تا دریابیم ازدواج در سنین پایین در کشور خودمان چه شرایطی دارد.