چگونه بر احساس "دیگر نمیتوانم تحمل کنم" غلبه کنیم؟
دیگه نمیتونم تحمل کنم"؛ "دیگه طاقت ندارم". چند بار چنین مکالمهای با خود داشتهاید؟ وقتی دیگر تحملتان تمام میشود چه میکنید؟ در این درس توصیههایی برای مواجهه با چنین موقعیتهایی ارائه شده، که دچار خستگی و کلافگی میشویم و دنیا برایمان غیر قابل تحمل میشود و به زحمتش نمیارزد.
بسیاری از ما عادت کردهایم که همیشه خوب و سرحال باشیم. هیچوقت ضعف نشان ندهیم و برای انجام هر کاری آماده باشیم. همیشه اگر از ما بپرسند "حالتان چطور است؟" بگوییم: "ممنون، خیلی خوبم". اما این طرز زندگی و چنین مواجههای با روزها، زیاد طول نمی کشد؛ چرا که همواره خوب و سرحال و قوی بودن ما را فرسوده میکند.
همه ما روزهای خوب و روزهای بد داریم. اما گاهی اوقات، حتی بدون هیچ دلیل مشخصی، وقتی صبح از خواب بیدار میشوید، دلتان نمیخواهد از رختخواب بیرون بیایید و با روزِ پیش رو، روبرو شوید. این زمانی است که به خود میگویید: «دیگه طاقت ندارم؛ دیگه نمیتونم تحمل کنم». اینجا جایی است که به اصطلاح "طاقتتان طاق شده است".
اما چه می شود که یکباره توان و طاقت ما تمام میشود. انگار تمام انرژیمان تخلیه شده و پوف! حتی حالِ دست و رو شستن هم نداریم، چه برسد لباس بپوشیم و سرکار برویم.
در این درس با اتکا به مطالعاتی که در این زمینه انجام شده، چگونگی طاقت ذهن و بدن را وامیکاویم تا آن را بهتر بشناسیم. توصیههایی نیز برای مواجهه با موقعیتهایی ارائه شده، که دچار خستگی و کلافگی میشویم و دنیا برایمان غیر قابل تحمل میشود.
چگونه روزها و ماهها طاقت میآوریم
بدن و مهمتر از همه مغز شما دارای مکانیسمهای دفاعی پیچیدهای است که اغلب به شما امکان میدهد مشکلات، آسیبها و ضعفهای خود را پشت سپری آهنی پنهان کنید. در پشت این سپر، شما به سادگی میتوانید وانمود کنید که هیچ اتفاقی نیفتاده و نمیافتد و همیشه خوب و سر حال و قوی هستید.
در واقع مغزتان، بدن شما را روی حالت «خلبان خودکار» میگذارد و به این ترتیب موفق میشوید هفته ها و حتی ماهها به طور معقولی کار و زندگی کنید. با این حال، در نهایت، لحظهای فرا میرسد که مشکل واقعی شما ظاهر میشود، اما بدنتان دیگر واکنش نشان نمیدهد. در نتیجه، شما قدرت خود را از دست میدهید و ضعف و ناتوانی، شما را از ادامه راه باز میدارد.
این بار مغز شما نمیتواند آن آرامبخش همیشگی را برای شما فراهم کند. در واقع، هر چیزی که تاکنون پشت سپر آهنی پنهان شده، ناگهان ظاهر میشود. این از همان روزهایی است که در آغاز این درس گفتیم: خسته، کلافه، بی حوصله، بی قرار و بی طاقت؛ رو در روی دنیایی که غیر قابل تحمل شده است و اصلا به زحمتش نمیارزد!
به راستی در چنین موقعیتی، چه کاری می توانی انجام بدهی؟ چگونه میتوانید بر روزهایی غلبه کنید که به سادگی دیگر تاب تحملاش را ندارید؟
یاد بگیرید که به بدن خود گوش دهید
دلایل زیادی برای این که شما دیگر قادر به تحمل نیستید وجود دارد که شایعترین آنها دلایل مرتبط با سطوح بالای استرس و اضطراب است. زیرا، اگرچه وجود استرس در بدن شما موجب هوشیاری و آمادگی تان می شود، اما نمی توانید این وضعیت را برای مدت طولانی تحمل کنید.
ترشح هورمون کورتیزول (هورمون استرس) تغییرات جزئی در بدن شما ایجاد می کند، مانند سرعت دادن به فعالیت ها یا افزایش طپش قلب، که به تدریج به بدن شما آسیب میرساند.
واقعیت آن است که، "خلبان خودکار" شما برای مدتی کار خواهد کرد، اما دیر یا زود، شکست خواهد خورد.
مشکلات عاطفی هم همینطور است. به عنوان مثال، ممکن است با شریک زندگی خود مشکلاتی داشته باشید، یا با همکار خود تنش پیدا کرده اید. شاید کسی را از دست داده اید و هنوز فرصتی برای رویارویی با خلاء آن نداشته اید.
برخی افراد ترجیح می دهند بدون از سرگذراندن دوران سوگواری و تجربه اندوه به زندگی عادی خود بازگردند. یا مشکل با همسر خود را پشت گوش بیندازند، یا با همکار خود راجع به اختلافشان صحبت نکنند. آنها به خود می گویند "بهتر است به این موضوع فکر نکنم"؛ اما زمانی فرا می رسد که دیگر نمی توانند با آن کنار بیایند.
پنهان کردن واقعیت چیزی جز عمیق و طولانی شدن مشکلات برای شما به ارمغان نمی آورد. شما خسته خواهید شد و بعد به سادگی نمی دانید چگونه با آن روبرو شوید.
شما باید این فرصت را به خودتان بدهید که به بدنتان گوش کنید. چرا که غیرممکن است، همزمان با همه چیز کنار بیایید و برای مدتی طولانی خوب بمانید.
پس اگر روز دیدید تحمل تان تمام شده، خسته و کلافهاید و حوصله هیچ چیزی را ندارید؛ قبل از هر چیز ببینید دلیل آن چیست. ممکن است دلایل زیادی به ذهنتان بیاید که تعداد زیادشان شما را بیشتر بی طاقت کند.. پس از میان آنها مسائلی را که اولویت دارند انتخاب کنید تا به منشا خستگی و بی طاقتی خود برسید. بعد میتوانید برای حل و رفع و رجوع آن مشکل وارد عمل شوید. ولی همین که درمی یابید در میان انبوهی از مشکلات گرفتار نیستید و به طور مشخص بر مشکل خود آگاهی یافته اید حال بدتان کلی بهتر میشود.
چگونه بر "دیگر نمیتوانم تحمل کنم" غلبه کنیم؟
بدون شک مهمترین چیز این است که در وهله اول نگذارید کار بیخ پیدا کند و به این موقعیت غیر قابل تحمل برسید. بنابراین، باید یاد بگیرید که استرس خود را مدیریت کنید، اولویت های خود را تعیین کنید و با هر رویداد شغلی، عاطفی یا احساسی که در زندگی شما اتفاق می افتد، بدون ترس و جابجا کردن آن روبرو شوید.
با این حال، اگر در موقعیتی قرار گرفتید که نفس تان را بند آورد و این احساس را به شما داد که دیگر قادر به تحمل نیستید؛ میتوانید به دستورالعمل های زیر عمل کنید :
1- خودتان را مجبور نکنید
اگر بدن و ذهنتان به شما می گوید که نمی توانید کاری را انجام یا ادامه دهید، به آن گوش دهید و خودتان را مجبور نکنید. در واقع، اگر صبح که بیدار شدید و احساس کردید که توان از خانه بیرون رفتن را ندارید، اگر خود را مجبور کنید و به سر کار بروید، بدن شما به احتمال زیاد با سرگیجه، استفراغ یا خشم غیر قابل کنترل واکنش نشان خواهد داد. پس زمان آن فرا رسیده است که از بدن خود اطاعت کنید و در جای خود بمانید. امروز، لحظه مواجه شدن با موقعیت و فکر کردن به خود است.
2- اول شما
حالا شما در بالای لیست مسئولیت های خود هستید. زمان کمک کردن و گوش دادن به خودتان فرا رسیده است. شما سزاوار آن هستید و باید آن را انجام دهید. شما نیاز به زمانی برای خود دارید.
ببینید چه چیزی باعث ایجاد حالتی شده است که در آن هستید. آیا مشکل شغلی دارید؟ آیا با همسر یا شریک زندگی خود دچار تنش شده اید؟ آیا کاری که انجام می دهید برای شما مشکل است؟ با آرامش خود و مشکلاتتان را تجزیه و تحلیل کنید.
به احساس خود فکر کنید و احساسات خود را با صدای بلند بیان کنید. میتوانید روبروی آینه بایستید، یا بنویسید یا صدای خود را روی گوش همراهتان ضبط کنید. اگر نیاز به گریه دارید، گریه کنید. اگر نیاز به عصبانیت دارید، عصبانی باشید. تسکین، برای شروع تغییر ضروری است.
3- به دنبال راه حل باشید
وقتی فهمیدید چه چیزی باعث این وضعیت شده است، با آرامش به راه حل های ممکن فکر کنید. در نظر بگیرید که واقعاً می خواهید چه احساسی داشته باشید و برای رسیدن به آن چه کاری باید انجام دهید .اگر چیزی قابل تغییر است برای تغییر آن برنامه ریزی کنید و اگر مسأله خارج از کنترل شما است آن را بپذیرید.
به اهداف قابل دستیابی فکر کنید. به عنوان مثال، «من میخواهم آرامتر باشم و به هیچ چیز جز خانوادهام فکر نکنم. بنابراین، آیا واقعاً نیاز است که این همه مسئولیت شغلی داشته باشم؟ یا «میخواهم دیگر نگران نباشم، دوباره خودم باشم و عزت نفسم را به دست بیاورم، بنابراین فکر میکنم بهتر است دوست/ کار/ شهر فعلیام را ترک کنم زیرا مرا بسیار ناراحت میکنند». این بحثها همیشه ارزش گفتن و شنیدن دارند.
4- تصمیم بگیرید
هنگامی که برای خودتان روشن شد که چه چیزی باعث این احساس کلافگی، بی حالی، خستگی و نارضایتی در شما می شود و مراحلی را که برای بهبود وضعیت باید طی کنید دانستید، زمان تصمیم گیری فرا می رسد. بسته به ماهیت مشکل، تصمیات شما می توانند اقدامات بسیار رادیکال و جدی را شامل شوند. از طرف دیگر، اگر مسائل و تصمیم هایتان چندان جدی و فوری نیستند، میتوانید به آرامی کارها را پیش ببرید تا اعتماد به نفس خود را دوباره به دست آورید.
خودتان را متقاعد کنید که هر چیزی در زندگی راه حلی دارد
به یاد داشته باشید که مهمترین چیز در زندگی سلامت، شادی و آرامش شماست. شما باید هر روز صبح با لبخند از خواب بیدار شوید، نه با ترس از اینکه نمیتوانید با آن کنار بیایید. هیچ کس نباید به این وضعیت برسد. شما کاملاً حق دارید که شاد باشید و مطمئناً سزاوار آن هستید.