روانشناسی رنگها؛ شخصیت شما چه رنگی است؟
«بازخوردی که از رفتارم گرفتم همانی بود که مردم طی سالها به من گفته بودند، اما من هرگز گوش نداده بودم. اما حالا من این بازخورد را روی کاغذ داشتم. آن لحظه، لحظهای است که فرد با خودش میگوید "او .. او".» اریکسون با دانستن اینکه هر کدام از ما تاچهاندازه دوست داریم خودمان و اطرافیانمان را بهتر بشناسیم؛ در این مقاله روش دیسک را به طریقی کاملا ساده و کاربردی توضیح داده است.
خواهر حرافِ توماس از تمام جهات یک زرد است؛ او بسیار پرحرارت و پر انرژی است؛ همیشه سوال میپرسد، اما بهندرت به پاسخها گوش میدهد؛ و خودِ اریکسون؟ او ترکیبی از قرمز، زرد، آبیِ بااعتماد به نفس و اجتماعی است، اما جزئیات برایش بسیار اهمیت دارد.
روش دیسک
اینها نمونه سؤالهایی هستند که کارشناس علومرفتاری اریکسون در کتابش با عنوان «در محاصرۀ کودنها» به دنبال پاسخگویی به آنها بوده است. این کتاب در سوئد، محل زندگی اریکسون، پرفروش بوده و به ۳۳ زبان ترجمه شده و ۱.۳ میلیون نسخه از آن در سطح جهانی - از پرو تا چین - به فروش رسیده است.
اریکسون با دانستن اینکه هر کدام از ما تاچهاندازه دوست داریم خودمان و اطرافیانمان را بهتر بشناسیم؛ در این مقاله روش دیسک را به طریقی کاملا ساده و کاربردی توضیح داده است.
مدل دیسک که نخستین بار در قرن ۲۰ام توسط روانشناسی آمریکایی به نام ویلیام مولتون مارستون معرفی شد؛ یک واژه متشکل از چند تیپ شخصیتی شامل: سلطهگر dominance؛ تاثیر گذار influence؛ دارای ثبات steadiness؛ و وظیفهمحور conscientiousness تشکیل شده است. اگر سرواژههای این تیپهای شخصیتی را کنار هم قرار دهیم واژه دیسک حاصل میشود.
در حقیقت، این روش شخصیتشناسی در نوشتههای آمپدوکلس ریشه دارد که در سال ۴۴۴ قبل از میلاد زندگی میکرد. او از ۴ عنصرآتش، خاک، باد و آب استفاده کرد تا توضیح دهد افراد چطور به طروق کاملاً متمایز عمل و رفتار میکنند.
در سال ۱۹۴۰، والتر کلارک از این نظریه استفاده کرد و نخستین پروفایل شخصیتشناسی دیسک را معرفی کرد. رنگهای قرمز، زرد، سبز و آبی به ترتیب به این ۴ ویژگی مرتبط شدند.
هرچند این روش بسیار شبیه آزمون شخصیت مایرز-بریگز است، اریکسون میگوید توضیح آزمون دیسک بسیار سادهتر است و لازم نیست ترکیبهایی مثل درونگرا-برونگرا را بهخاطر سپرد. بهجایآن، هر فردی یک رنگ یا ترکیبی از رنگهاست و هر کدام طرفداران و مخالفان خود را دارد.
عنوان کتاب اریکسون به کشمکشهایی کنایه میزند که ممکن است بین رنگهای مختلف دربگیرد.
رنگهای متعارض
اریکسون میگوید: «علت این قضیه این است که افراد دوست دارند با افرادی معاشرت کنند که شبیه خودشان است؛ زیرا رفتار هم را درک میکنند.»
با اریکسون تلفنی صحبت کردیم. او در خانهاش در حومۀ استکهلم، پایتخت سوئد بود. از صدای او میشد فهمید که فردی دوستانه، گشاده و پویاست. اریکسون میتواند در عرض چند ثانیه تشخیص دهد که فرد در کدامیک از این تقسیمبندیها قرار میگیرد. اما هرگز به افراد نمیگوید. او میگوید اگر به آنها بگویم که کدام تیپ شخصیتی هستند؛ آنوقت عصبی میشوند و تلاش میکنند زبان بدن و کلامشان را تغییر دهند.»
اریکسون نخستین بار در اوایل ۲۰ سالگی در آزمون دیسک شرکت کرد. در آن زمان این مدیرفروش جوان و لجباز فهمید رفتارهای بیمحابایش مانعی است که از پیشرفت او جلوگیری میکند.
او میگوید: «جوانتر که بودم نگرشم این بود که "همینم که هستم، منو همونطوری که هستم بپذیرید"، که همین نگرش برایم دردسرهای زیادی تولید کرد. من فکر میکردم که باهوشم، اما مدیرم میگفت: نمیتوانم با مردم ارتباط خوبی برقرار کنم.» اریکسون به توصیه مدیرش در آزمون دیسک شرکت کرد؛ و این زمانی بود که همهچیز ناگهان برایش روشن شد.
«بازخوردی که از رفتارم گرفتم همانی بود که مردم طی سالها به من گفته بودند، اما من هرگز گوش نداده بودم. اما حالا من این بازخورد را روی کاغذ داشتم. آن لحظه، لحظهای است که فرد با خودش میگوید "او .. او".»
تنها رنگی که او فاقدش بود، رنگ سبز بود؛ و مسئله اصلی همینجا بود. در حالیکه او خودش را یک رهبر کاریزماتیک تلقی میکرد، سایرین که رنگ سبز در آنها غالب بود؛ او را فردی خودراًی میدانستند.
تک- رنگ؛ دو-رنگ یا چند رنگ؟
اریکسون، اکنون و در سن ۵۳ سالگی، همان رنگهایی را دارد که در سن ۲۰ سالگی برایش تشخیص داده بودند؛ اما تفاوت در این است که او واجد خودآگاهی است و رفتارش را در مواقع نیاز تعدیل میکند.
اریکسون با انجام آزمون دیسک فهمید که او بسیار زیاد صحبت میکند و به قول خودش «اکسیژن زیادی از فضای اتاق را مصرف میکند.» او تمایل داشت فکر کند همیشه حق با اوست. همین حالا هم همینطور فکر میکند، اما تفاوتش در این است که حالا اصراری ندارد عقایدش را به دیگران تحمیل کند.
او میخندد و میگوید: «هنوز هم دوست دارم این کار را بکنم. اما میدانم نمیتوانم؛ زیرا من یاد گرفتهام که مردم با من موافق نیستند.»
اما آزمون دیسک درباره این نیست که شما شخصیت خود و کیستیتان را تغییر دهید. این چیزی است که اریکسون وقت میگذارد تا به مردمی توضیح دهد که به او ای-میل میزنند و از او میخواهند به آنها بگوید چطور رنگ زردشان را بیشتر کنند؛ بیشتر صحبت کنند؛ یا دوستانهتر و روشنفکرتر شوند.
برخی اوقات از من میخواهند به آنها بگویند چطور میتوانند قرمز شوند: «زیرا قرمزها افرادی خونسرد و قوی بهنظر میرسند.»
اریکسون میگوید: «شما نمیتوانید چیزی بشوید که نیستید. میتوانید تلاش کنید، ولی نهایتاً با استرس وارد کردن به خودتان، خودتان را بیمار میکنید.»
اما شما میتوانید تشخیص دهید چه زمانی در حال برقراری ارتباط با یک شخص قرمز هستند و براساس این دانش، خودتان را تنظیم کنید. مستقیم به چشمهایشان نگاه کنید، رک و روراست باشید و مختصر و مفید حرف بزنید؛ و حتی ممکن است خودتان قرمزی باشید که با یک سبز در تماس است و آنوقت باید پیامتان را با واژگانی دوستانهتر و مهربانانهتر بیان کنید.
مسئله رنگ است نه ملیت!
اریکسون دربارۀ این تجربه میگوید: «طرف سوئدی گفت، "همۀ اینا به خاطرِ اینه که اون یه آلمانیه؛ آلمانیها رو که میشناسی؛ اصلاً نمیشه باهاشون کنار اومد! "»
«من گفتم، "مطمئن نیستم که علتش این باشه؛ میشه من در یکی از جلساتتون شرکت کنم و از نزدیک ناظر باشم؟ " و خیلی زود برایم روشن شد که سوئدیِ سبز براساس عواطف و احساسات صحبت میکند و آلمانیِ قرمز/آبی فقط بر اساس صورت جلسه پیش میرود؛ بنابراین گفتم؛ "آقایان، گوش کنید" و بعد چیزی روی تختۀ سفید ترسیم کردم و ۱۰ دقیقه بعد آنها خندیدند و گفتند، "فهمیدیم. دیگه میتونی جلسه رو ترک کنی.»
سازشپذیری رنگی!
اریکسون میگوید: «شما با افرادی قرار ملاقات میگذارید که سر راهتان قرار میگیرند و نمیتوانید آنها را تغییر دهید؛ اما میتوانید خودتان را با آنها و آنها خودشان را با شما تطبیق دهند. اگر نمیتوانید این کار را بکنید، پس در کل قضیه را فراموش کنید.»
یک ماه پیش اریکسون درباره کتابش «در محاصره کودنها» در سوئد یک سخنرانی داشت. بیش از ۹۰۰ نفر در سالن جمع شدند و بعد یک زوج که در اوایل دهه ۴۰ بودند روی صحنه آمدند تا با او صحبت کنند.
آنها که قصد ازدواج داشتند، چندین بار برای دریافت مشاوره به مشاورهای مختلف مراجعه کرده بودند، اما جواب نگرفته بودند. آقا شبیه قلدرها بود و خانم احساس حماقت و ترس میکرد. تااینکه آنها کتاب اریکسون را خواندند و تشخیص دادند آقا «سوپر قرمز» و خانم «بسیار سبز» است.
«آنها گفتند خواندن این کتاب باعث شد خیالشان راحت شود و بزودی ازدواج خواهند کرد.»
اریکسون میگوید: «آنها فقط آمده بودند تا از من تشکر کنند، که این لرزه بر تنم انداخت. آنها گفتند، "حالا ما درباره نحوه صحبت کردنمان با هم صحبت میکنیم. " من میخواهم این روش ساده را به همه مردم آموزش دهم. این روش به هیچ عنوان سخت و پیچیده نیست، اما کمککننده است.»
سازشپذیری رنگی؛ در زندگی شخصی و ازدواج خود اریکسون نیز نقش مهمی ایفا کرده است.
اریکسون میگوید، همسرش یک قرمز سرسخت است و «۰ تا ۱۰۰ او در چند ثانیه رخ میدهد. او سریعترین آدمی است که تاکنون در زندگی دیدهام. او برخی اوقات دیگران را میترساند، چون او را درک نمیکنند.»
با اینکه اریکسون خودش رنگ قرمز را هم دارد؛ در رابطه زناشویی به سمت بعد آبیاش متمایل است. رنگ قرمز ذاتیشان نشان میدهد که هر دو تمایل زیادی به رقابت دارند، اما اریکسون تلاش میکند از آب گلآلود ماهی نگیرد.»
او میگوید: «این ازدواج ماست نه یک مسابقه.»
همسر اریکسون نمونهای کلاسیک از انواع افرادی است که احساس میکنند احمقها احاطهشان کردهاند؛ اما از این طرز تفکر خود آگاه است.
اریکسون با حالتی از غرور درباره همسر خود میگوید: «او اگر بخواهد میداند چطور این احساس را تحت کنترل بگیرد و لبخند بزند و مثل هر فرد دیگری سر تکان دهد؛ اما نمیخواهد این کار را بکند! او خشم طبیعت است.»
شاید بهنظر برسد روش اریکسون راهی تقلیلگرایانه برای دیدن تعداد بسیار زیادی از مؤلفههای شخصیتی است؛ اما اریکسون میگوید اینکه روشی برای تفسیر رفتارمان داشته باشیم خیلی بهتر از آن است که فقط به شمّ خود متکی باشیم. «این کار ما را به بیراهه میبرد!»
او تاًمل میکند. رنگ زرد اوست که مانع میشود خیلی سریع جواب دهد. بعد بعد آبیِ منطقی او وارد عمل میشود و او میگوید: «بعد قرمز رنگ من به این معنی است که من از درگیر شدن واهمهای ندارم. اما درگیری بر اساس سوءتفاهم را دوست ندارم. وقتی برای آن ندارم. اکنون ۵۳ سالهام است و زمان برایم ارزشمندتر و ارزشمندتر میشود.
ما در زندگی به قدری درگیری احتیاج داریم، ما به دیدگاههای مختلف احتیاج داریم؛ اما درگیری بر اساس اینکه "تو گوش نمیدهی و من به تو گوش نمیدهم"؛ کاملا بیفایده است.»
چطور رنگ خود و سایرین را تشخیص دهیم؟
برخی ترکیبها با هم ناسازگاری دارند برای همین در برخورد با هم دچار مشکل و درگیری میشوند مانند قرمزها در مقابل سبزها و زردها در مقابل آبیها. اگر نمیتوانید شخصی را که دیدار کردهاید تحلیل کنید، خوب گوش کنید. اگر مطمئن نیستید مانند یک سبز عمل کنید.
آبیهای تحلیلگر
ویژگیهای منفی: انتقادکنندهاند؛ مردد هستند؛ تنگنظرند؛ مشکلپسندند؛ به دنبال راستی و ناراستی هستند.
ویژگیهای مثبت: سختکوشاند؛ متفکراند؛ جدیاند؛ پشتکار دارند؛ مطالبهگرند؛ علمیاند.
زبان بدن: آبیها ترجیح میدهند فاصله خود را با دیگران حفظ کنند؛ اغلب زبان بدن بسته دارند؛ مستقیم به چشمها نگاه میکنند؛ بدون اینکه با استفاده از ژستهای معمول بدن صحبت میکنند.
آبیهای معروف: بیل گیتس و آلبرت انیشتین هر دو از فطرت جزئینگر و دقیق خود برای ساختن موفقیتشان استفاده کردند.
در دنیای تخیلی افرادی مانند «اسپاک» در پیشتازان فضا یک آبی به تمام معنی است که منطق، عقلانیت و هوش را در کاملترین شکل خود به نمایش میگذارد.
سبزهای باثبات
ویژگیهای منفی: کلّه شق، نامطمئن؛ وابسته؛ همواره موافق، بیدست و پا.
ویژگیهای مثبت: حامی، موؤدب و قابل احترام؛ آماده خدمت؛ قابل اتکاء؛ مهربان و مطبوع
زبان بدن: سبزها بسیار آرام هستند و به شما نزدیک میشوند؛ تمایل دارند به عقب خم شوند [مثل لم دادن روی صندلی]؛ از تماس چشمی بسیار دوستانه استفاده میکنند؛ از ژستهای محدود در هنگام صحبت کردن استفاده میکنند.
سبزهای معروف: ماهاتما گاندی؛ میشل اوباما و جیمی کارتر و برخی از افراد بسیار معروف مؤلفههای رنگ سبز را دارند؛ و بله؛ حضرت عیسی (ع). سبز فردی است که میداند چطور به دیگران کمک کند.
قرمزهای سلطهگر
دستور دادن مایۀ مسرت قرمزهاست؛ اما اگر روی دور دستور دادن بیفتند دیگر کسی جلودارشان نیست.
ویژگیهای منفی: تحمیل کننده؛ جدی، سرسخت و غیرمنعطف؛ سلطهطلب؛ خشک
ویژگیهای مثبت: دارای اراده بسیار قوی؛ مستقل؛ بلندپرواز؛ مصمم؛ تاًثیرگذار
زبان بدن: قرمزها فاصله خود را با سایرین حفظ میکنند؛ بسیار محکم و قوی دست میدهند؛ بهطرزی تهاجمی به سمت جلو خم میشوند؛ از تماس چشمی مستقیم استفاده میکنند.
قرمزهای معروف: اگر میخواهید قرمزها را بشناسید به استیو جابز؛ فرانکلین روزولت؛ و مارگارت تاچر دقت کنید. باراک اوباما و ترزا میهم در این دست میگنجند.
بله، درست شنیدید، اگر به کاری که ترزا میانجام داد توجه کنید؛ قدرتی که او احتیاج داشت و افرادی که او باید با آنها سروکله میزد – رهبران جهان – متوجه میشوید او بسیار مصمم و بااراده بود.
زردها میتوانند سرگرم کننده باشند و خلق شما را بدون اینکه برایشان مهم باشد، چه کسی هستید، بالا ببرند. اما، اگر به آنها فضای نامحدودی داده شود؛ آنوقت دیگر به هیچکسی اجازه صحبت کردن نمیدهند و داستانهای آنها بیشتر و بیشتر خالی از عنصر واقعیت میشود.
ویژگیهای منفی: میتوانند ذهنیت شما را دستکاری کنند؛ خیلی زود عصبانی میشوند؛ فاقد نظم هستند؛ واکنشی؛ و خودپسند هستند.
ویژگیهای مثبت: الهامبخش؛ مشتاق؛ اجتماعی؛ تحریک کننده؛ عمقی
زبان بدن: آنها بسیار لمسی هستند؛ ارتباط چشمی دوستانه برقرار میکنند؛ از ژستها و حرکات بدن استفاده میکنند؛ و اغلب نزدیک میشوند.
زردهای معروف: آنهایی که ویژگیهای زرد را به وضوح نمایش میدهند شامل اُپرا وینفری، رابین ویلیامز و اِلِن دیجِنرز هستند و از شخصیتهای تخیلی میتوان به پیپین در ارباب حلقهها و هان سولو در جنگ ستارهای اشاره کرد.
چطور با هر رنگی در محل کار کنار بیاییم؟
اما اینگونه نیست. ما اغلب زردها را در موقعیتها پیدا میکنیم که برای قرمزها مفیدتر است؛ یا در جایی قرار گرفتهاند که رفتاری آبی رنگ را مطالبه میکند. در حقیقت، میتوان مثالهای زیادی آورد از افرادی که در صندلی اشتباهی جای گرفتهاند؛ و یکی از دلایلش این است که آنها به صورت طبیعی فاقد پیشنیازهای مدیریت برخی مشاغل هستند.
قرمز از شما چه انتظاری دارد؟
نتیجهگیری
زرد چه انتظاری از شما دارد؟
خوب و خوشحال بودن سایرین برای زردها بسیار مهم است. اگر افرادی که در گروه با او کار میکنند، خوشحال نباشند یا روحیه بدی داشته باشند، او هم به هیچ عنوان خوشحال نخواهد بود.
نتیجهگیری
سبز از شما چه انتظاری دارد؟
نتیجهگیری
به دوستان سبز خود کمک کنید تا با ترسهای خود از ناشناختهها مواجه شوند. آنها را تشویق کنید تا کارهایی انجام دهند که احساس ترس ایجاد کند و همچنان به جلو حرکت کنند. درست مثل دوران کودکی که شنا کردن یاد گرفتیم؛ علیرغم اینکه آب بهنظر سرد و خطرناک است، از دوست سبز خود حمایت کنید تا در آب پیش برود.
آبی از شما چه انتظاری دارد؟
نتیجهگیری
یک فروشنده خودرو را میشناسم که میگوید مشتریان آبی اطلاعات بسیار بیشتری از او درباره خودرو دارند. مشتریهای آبی سؤال نمیپرسند تا جهل خود را برطرف کنند؛ آنها سؤال میپرسند تا بر دانش خود تاًکید کنند؛ بنابراین فروشنده خودرو حتی برای تظاهر کردن تلاش هم نمیکند. اگر پاسخ را نداند؛ به مشتری آبی میگوید. این تنها راه برای جلب اعتماد یک مشتری آبی است2