فرضیهای در زیستشناسی و روانشناسی تکاملی هست به نام وراجی
با خودم کلنجار میرفتم که دلیل این همه بدبیاری چیست. یک لحظه که خیلی عمق رفتم و به قول فروید، جایی را خاراندم که نیازی به خاراندن نداشت، علتی به ذهنم رسید که خندهام گرفت.
شما یادتان نیست
قدیم که هنوز وسایل مدرن وراجی
(یا بهقول شما ارتباطی) مثل اینستاگرام و تلگرام و تیکتاک و ... نبود، ما با نامه، کفتر، پشت مو، درب مستراح، و تک چرخ پیامها را منتقل میکردیم.
البته آنزمان تعداد صیانتکنندگان، از خود کاربران هم بیشتر بود. ولی درد نداشت.
صبح که پا میشدیم و با بسمالله میرفتیم بیرون، میدیدیم توی حیاط یک تکه کاغذ افتاده که با دستخط میخی روی آن داستانی از شلغم بانو و شیرممد نوشته که محتوایش کرکوپر آدم را میریخت.
تهش هم نوشته بود هرکس این را باور نکند و روی صد کاغذ دیگر ننویسد و داخل صد خانه نیندازد، اول بواسیر درمیآورد قدِ انگشت شصتش، بعد تکتک سلولهایش شاقولوس میگیرد و آخرش هم میگندد.
نفر قبلی که باور نکرد و ننوشت الان گوشهی بهشت زهرا سگ دارد میخوردَش.
حالا فکرش را بکنید ما هم بچهسال.
اول صبح این را میدیدیم و تا خود شب تکرر ادرار میگرفتیم.
از آنطرف هم که شایعات مدرسه الی ماشالله. خفنترینش که هنوز هم از آن میترسم، این بود که دستی از مستراح درمیآید و تو را میکشد تو.
فرضیهای در زیستشناسی و روانشناسی تکاملی هست به نام وراجی.
چه اتفاقی افتاد که مغز آدمها در بین نخستیهای همخانوادهاش یکهو بزرگترین مغز شد، و همین مغزِ بزرگ منجر شد به انسان خردمند امروزی.
البته امروزی که میگوییم بد نیست بدانید که ما بهلحاظ مغزی و بدنی در حد همان انسان اولیه هستیم و هنوز چیزی بهنام انسان مدرن بهوجود نیامده.
شاید بعدها در اثر یک جهش ژنتیکیِ دیگر یا دستکاریهای ژنتیکی، انسان جدیدی با تواناییها و ویژگیهای جدید تولید شود.
ولی در حال حاضر خیلی یابو برمان ندارد که با انسانهای غارنشین ده هزار سال پیش خیلی فرق داریم. تنها فرقمان در پهنای تواناییهایمان است، نه در طول آن.
فرضیهی وراجی میگوید یکی از چیزهایی که نتیجهی بزرگ شدن مغز بود، توانایی وراجی یا ور زدن نامحدود در انسان است.
باقی حیوانات هم حرف میزنند، اما معمولاً در حد همان نیازهای جنسی و بقا و خطر و ارتباطات معمولی.
امروز توانستهاند بعضی حرفهای حیوانات را ترجمه کنند. مثلاً برخی جملات میمونها مثل «شیر حمله کرد» یا «عقاب دارد نزدیک میشود» کشف شده. وقتی اینها را با ضبط صوت برای میمونها پخش کردند در اولی سمت درختها رفتند، و در دومی به بالا نگاه کردند.
فرضیهی وراجی میگوید برخلاف دیگر جانوران، انسانها بهقدر نیاز طبیعی حرف نمیزنند؛ بلکه، میلیاردها برابر بیشتر از چیزهای مورد نیاز ور میزنند.
و البته همین توانایی نامحدود در ور زدن است که به پیدایش این دستاوردهای باشکوه در هنر و ادبیات و فلسفه و کلام و فرهنگ و علم و چیزهای دیگر انجامیده.
حالا هم که وسایل ارتباطی جدید، قدرت ور زدن همه را، خصوصا آنها که عقل درست و حسابی هم ندارند، چند برابر کرده؛ خدا میداند در آینده چه میشود.
هر روز صبح که نت را وصل میکنی، تازه با آنکه صیانت میشویم، میبینی هزاران مطلب جدید فقط روی صفحهی تو است. و جالب آنکه، همهی ما چقدر مشتاق شنیدن و دنبال کردن حرف مفت هستیم.
عالَم دیگری که وراجی در آن زیاد است، عالم سیاست است. باز فجازی قابل تحمل است.
کمی تفریح و تخلیهی هیجانی دارد.
ولی دومی واقعاً روی اعصاب است.
بابا کارتان را بکنید. چقدر حرف مفت میزنید.
جایی خواندم فرق کشورهای توسعهیافته با بقیه آن است که صدتا پروژه را تمام میکنند و بعد از پایان، به اندازهی یک پروژه حرف میزنند.
ولی باقی جاها هنوز کلنگ را نزدهاند، به اندازهی هزار پروژهی تمام شده ور میزنند. البته، این هم خودش یکجور مکانیسم دفاعی است برای پوشاندن ناکامیها. خودت میدانی گند زدهای. بقیه هم میدانند. اما باید یکجوری لولهاش کنی.
یک فرق آدمهای موفق و ناموفق هم همین است. آدم موفق کارش را تا آخر پیش میبرد و به نتیجه که میرسد شاید بعدش یک چیزهایی بگوید.
اما آدم ناموفق تا فکری به ذهنش میرسد، بلندگو برمیدارد و همهجا دادار دودور راه میاندازد که آی مردم، من آنم که رستم بود ریغماسی.
عارفان همیشه متوجهی این استعداد وراجی آدمها بودهاند. برای همین مایستر اکهارت، سکوت را شبیهترین چیز به خداوند میدانست.
دوصد گفته چون نیم کردار نیست.
دکتر محسن زندی_روانشناس