ضرب المثل مرغ همسایه غازه

حکایت ضرب المثل مرغ همسایه غازه چیست ؟

در این پست با معانی و مفهوم اصلی این ضرب المثل ایرانی و قدیمی «ضرب المثل مرغ همسایه غازه» آشنا خواهیم شد.

حکایت ضرب المثل مرغ همسایه غازه چیست ؟
ضرب المثل مرغ همسایه غازه:  هنگامی از این ضرب المثل استفاده می‌شود که یک فرد داشته‌های دیگران را بسیار برتر و بالاتر از داشته‌های خود قلمداد می‌کند. بطور کل برایش چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است.

 

برخی از افراد همواره از آنچه که دارند ناراضی هستند و تصور می کنند که دارایی دیگران نسبت به اموال خودشان برتراست. آدم های خود کم بین و حریص به مال دیگران، حتی مرغ همسایه را به شکل غاز تصور می کنند.

بعضی از افراد پیروزی‌ها و موفقیت‌های خود را ناچیز، بلکه هیچ ارزیابی می‌کنند، اما در مورد کمترین دستاورد اطرافیان، چنان داد سخن می‌دهند که گویی از بزرگترین معجزه قرن حرف می‌زنند!

 

گاهی اوقات معنی این ضرب المثل باور داشتن دیگران و عدم خودباوری است. ویا هنگامی که کسی به آنچه که خودش دارد، قانع نباشد و چشم به مال، دارایی، خانه، لباس و… دیگران داشته باشد و اموال و دارایی ها و امکانات دیگران به چشم او بهتر، کامل تر، زیباتر جلوه کند، می گویند.

 

ریشه و داستان ضرب المثل مرغ همسایه غازه

 

حاکمی برای سرکشی و درک اوضاع جامعه تصمیم گرفت که در یک روز، لباس مبدل بپوشد و در میان مردم، حضور پیدا کند. حاکم، پس از عبور از محله ای که سه مرد باهم گفت و گو میکردند، با اجازه گرفتن از آن ها در جمعشان رفت. گفتگوهای این سه مرد درخصوص آرزو هایشان بود؛ آرزوی یکی از آنها چنین بود که به عنوان فرمانده لشکر کشور انتخاب شود درحالیکه آرزو دیگری، وزیر دارائی شدن بود، در بین آن ها آرزوی نفر سوم عجیب تر بود؛ او که شنیده بود چهره ی همسر حاکم به زیبایی ماه است، در این آرزو بود که یک شب در آغوش همسر حاکم بخوابد.

حاکم بعد از این که از آن سه نفر خداحافظی کرد؛ به قصر بازگشت و دستور داد تا مامورانش، آن سه مرد را به قصر بیاورند. بعد از آمدن سه رفیق به قصر، حاکم از آن ها سؤال کرد که یکی از ماموران من آرزوهایتان را در نزد شما شنیده است. من قصد برآورده کردن آرزو هایتان را دارم.

نفر اول باتوجه به آرزویش در سمت فرماده لشکر، برگزیده شد و نفر دوم به عنوان فرمانده دارائی انتخاب شد. سؤال حاکم از نفر سوم این چنین بود که آیا متاهل شده ای و او در پاسخ به حاکم گفت بله. حاکم به او گفت برای برآورده شدن آرزوی تو، فردا شب همسرم را در اختیارت قرار می دهم. این پیشنهاد حاکم باعث شد تا آن شخص بترسد، به همین خاطر از حاکم معذرت خواهی کرد، اما حاکم هم چنان پیگیر ماجرا بود و دستور حاکم این بود که همسر آن مرد به قصر بیاید و با او در مورد آرزوی شوهرش صحبت کرد. او به خادمانش دستور داد تا پس از استحمام زن، لباس فاخری به او بپوشانند و آن زن را به بهترین شکل، آراسته کنند. سپس حاکم به زن گفت که یک شب در آغوش همسرت بخواب و درخواست هایش را بپذیر. ولی باید بگویی که همسر حاکم هستی.

حاکم، فردا شب دستور داد تا دوباره آن مرد را به قصر بیاورند و به او گفت که همسر من امشب در اختیار تو است. مرد که دچار وحشت شده بود، در این تصور بود که حاکم، قصد کشتنش را دارد ولی برخلاف تصورش او را درون اتاقی بردند و همسرش را نیز در همان اتاق بردند.

 

مرد با دیدن آن زن، مبهوت زیبایی او شده بود. همسرش تا صبح در اختیار مرد برای کام جویی بود و مرد نفهمید که او همسر دائمی اش است. ماموران در روز پس از این ماجرا، مرد را پیش حاکم بردند. حاکم گفت:همسرم چگونه بود؟ در حالیکه مرد، سرش را بر زیر افکنده بود، گفت:قبله عالم به سلامت باد، من در آن شب رویایی به آرزویم رسیدم.

حاکم دو عدد تخم مرغ را به مرد نشان داد. یکی از تخم مرغ ها معمولی بود درحالیکه دیگری رنگ شده بود. حاکم از مرد سؤال کرد که تخم مرغ ها چه فرقی با هم دارند. مرد در جواب به حاکم گفت که هر دوی آن ها تخم مرغ هستند و تنها فرقشان با هم در رنگشان می باشد. حاکم، بعد از شکستن تخم مرغ ها دوباره از مرد پرسید، تفاوتشان در چیست؟ مرد چنین گفت که هر دو سفیده و زرده دارند و تنها فرقشان، همان رنگ آمیزی آنها بود. حاکم پس از این پاسخ مرد گفت: زنی که دیشب با او همبستر شدی، همسر خودت بود. به دستور من، او را به قصر آوردند و با پوشاندن لباس فاخر به او، آراسته اش کردند. پس بدان که اگر به همسرت توجه نشان دهی و در کنارش با عشق باشی با زن حاکم، هیچ فرقی ندارد.

 

 

منبع: دلگرم
دیدگاه شما
منتخب سردبیر