اجتماعی

چرا بلاتکلیفی ترسناک است؟

آیا ترجیح می‌دهید کسی که با او ملاقات کرده‌اید در همان قرار اول مستقیم به شما بگوید که دیگر نمی‌خواهد شما را ببنید تا اینکه منتظر تماس تلفنی‌اش باشید؟ آیا حتی حاضرید به بهای از دست دادنِ وقارتان در همان روز نخست از طرف مقابل نشانه‌هایی را طلب کنید که مبنی بر تمایلش به تعهد بلندمدت هستند؟

چرا بلاتکلیفی ترسناک است؟

تصور کنید که منتظر تماس یک کارفرمای احتمالی جدید برای یک پیشنهاد شغلی هیجان‌انگیز هستید. حدسِ نتیجه مصاحبه شغلی برای‌تان سخت است، زیرا مصاحبه‌کننده بسیار خوددار بوده و شما نتوانسته‌اید از تمایلاتش سر دربیاورید.


آیا همین‌طور که زمان می‌گذرد آرزو می‌کنید که‌ای کاش خبر هر چه که هست ـ حتی بد ـ زودتر نتیجه را بدانید تا اینکه بخواهید یک‌دقیقه دیگر را در صبری آزاردهنده طی کنید؟

 


احساس‌تان در قرار اول عاشقانه چگونه است؟ آیا ترجیح می‌دهید کسی که با او ملاقات کرده‌اید در همان قرار اول مستقیم به شما بگوید که دیگر نمی‌خواهد شما را ببنید تا اینکه منتظر تماس تلفنی‌اش باشید؟ آیا حتی حاضرید به بهای از دست دادنِ وقارتان در همان روز نخست از طرف مقابل نشانه‌هایی را طلب کنید که مبنی بر تمایلش به تعهد بلندمدت هستند؟


در هر دو سناریو ـ و بسیاری سناریو‌های مشابه دیگر ـ این احساس بلاتکلیفی است که با خودش حس ناراحتی و معذب بودن می‌آورد.


در مورد بعضی افراد، ناتوانی عمومی در پردازش موقعیت‌های مبهم حتی می‌تواند به اختلال اضطرابی مزمن دامن بزند. اِما تانویک، روان‌شناس در فیلادلفیا در آمریکا، که درباره پیامد‌های بلاتکلیفی تحقیق کرده است، می‌گوید: «بلاتکلیفی می‌تواند احساس تهدید‌کننده بودنِ یک موقعیت را تشدید کند.


دانشمندانی مثل تانویک اکنون سخت تلاش می‌کنند تا توضیح دهند چرا حسِ بلاتکلیفی تا‌این‌اندازه زجرآور است و پیامد‌های آن برای تصمیم‌گیری چه هستند. با فهم این سازوکارها، ما می‌توانیم این احساسات را تخفیف دهیم و البته حتی می‌توانیم بر ترس از ناشناخته‌ها و عدم‌قطعیت‌ها فائق بیاییم.

چرا بلاتکلیفی ترسناک است؟

ناشناخته‌های شناخته‌شده

دانش ما از تأثیرات عدم‌قطعیت بر مغز و بدن از مجموعه‌ای از تحقیقاتِ اندکی دیگرآزارانه به دست آمده است. در یک آزمایش رایج، به مشارکت‌کنندگان الکترود‌هایی وصل می‌شود که قادرند شوک‌های الکتریکیِ بی‌ضرر، اما دردناکی را به پوست وارد کنند؛ درحالیکه محققان واکنش‌های فیزیولوژیکی ـ مانند تعریق پوست و تغییر در اندازه مردمک‌های چشم ـ را که با واکنش‌های استرسی مرتبط دانسته شده‌اند، اندازه‌گیری می‌کنند.


محققان چندین مطالعه انجام دادند و در همه این مطالعات متوجه شدند حتی زمانی که شدت شوک الکتریکی ثابت است، عدم‌قطعیت و بلاتکلیفی شدت ناراحتی مشارکت‌کنندگان را تا حد زیادی افزایش می‌دهد. به این ترتیب زمانی که مشارکت‌کنندگان ۵۰‌درصد احتمال می‌دادند که شوک الکتریکی به آن‌ها وارد شود، در مقایسه با زمان‌که ۱۰۰‌درصد اطمینان داشتند که این اتفاق خواهد افتاد، درد و ناراحتی بیش‌تری احساس می‌کردند.


تانویک می‌گوید: «اگر منطقی فکر کنیم این معادله بی‌معنی است: اگر تنها چیزی که به آن اهمیت می‌دهیم خودِ تهدید باشید، پس میزان اضطرابی که از احتمال ۵۰‌درصدی دریافت شوک ایجاد می‌شود باید نصفِ میزان اضطرابی باشد که از احتمال ۱۰۰‌درصدی دریافت شوک ایجاد می‌شود. اما مغز ما این‌شکلی کار نمی‌کند.»


و جالب اینجاست که بلاتکلیفی و عدم‌قطعیت فقط در مورد تهدید‌ها نیست که آزاردهنده است، ما حتی به موقعیت‌های پاداش‌مندی که قرار باشد در آن‌ها میزانی از بلاتکلیفی را تجربه کنیم، تمایل نداریم.


تانویک اخیراً از مشارکت‌کنندگان درخواست کرد تا یک بازی با عنوانِ «آزمون انتظار در بلاتکلیفی» را انجام دهند. این بازی نیازی به مهارت خاصی ندارد و مشارکت‌کنندگان بعد از چند بار آزمون و خطا، مقدار کمی پول برنده می‌شوند. نتیجه هر بار تلاش کاملاً تصادفی است، اما مشارکت‌کنندگان می‌توانند انتخاب کنند که نتیجه را بلافاصله بدانند یا چند ثانیه صبر کنند تا نتیجه مشخص شود.


اما، نکته اینجاست که دانشِ آنی مجازات دارد: ممکن است که آن‌ها بازی برده را ببازند یا پاداش کم‌تری دریافت کنند. اگرچه منطقی به نظر می‌رسد که مشارکت‌کنندگان برای بالا بردنِ احتمال برد و میزانِ جایزه، چند ثانیه صبر کنند، اما فقط ۳۷‌درصد از مشارکت‌کنندگان صبر کردن را انتخاب کردند.


بقیه ترجیح می‌دادند که دچار خسران مالی شوند، اما از انتظار آزاردهنده‌ای که در نتیجه بلاتکلیفی برای‌شان ایجاد می‌شد، خلاص شوند.


تانویک می‌گوید بسیاری از موقعیت‌های روزمره نیز چنین واکنشی را برمی‌انگیزد.


«مردم سخت تلاش می‌کنند تا حس بلاتکلیفی و اضطرابی که به دلیلِ آن ایجاد می‌شود را با کار‌هایی نظیرِ پیام فرستادن‌های پیا‌پی به شریک عاطفی‌شان برای اطمینان از اینکه عشق و علاقه بین آن‌ها از هنوز وجود دارد؛ فرستادنِ پیام‌های متنی پشت‌ِسرهم به افراد در زمانی که بلافاصله پیامی دریافت نمی‌کنند و به‌روز کردنِ دیوانه‌وارِ صندوق ای‌میل وقتی که در انتظارِ دریافت جوابِ یک مصاحبه هستند، کاهش دهند.


برخی اوقات این کار‌ها اثربخش است و این رفتار‌ها حس عدم‌اطمینان و بلاتکلیفی را حل می‌کند، اما این افعال و رفتار‌ها در گذر زمان می‌تواند به بهای از دست‌رفتنِ روابط، هدر رفتنِ زمان و تلاش افراد تمام شود.»


دانشمندان علوم اعصاب در حالِ بررسیِ فعالیت‌های مغزی‌ای هستند که پشتِ این نوع تصمیم‌گیری‌های اشتباه وجود دارد. این تحقیقات هنوز در حالِ انجام است، اما نتایجی که تاکنون به دست آمده حاکی از وجود واکنش‌های عصبی مغز به موقعیت‌های بلاتکلیفانه است.


برای مثال به نظر می‌رسد که در چنین موقعیت‌هایی فعالیت آمیگدال افزایش پیدا می‌کند که باعث می‌شود مغز در حالتِ «بیش‌هشیاری» قرار بگیرد، بنابراین، وضعیتی به وجود می‌آید که ما در آن در مقابل خطرات احتمالی گوش‌به‌زنگ می‌شویم.


به‌نظر می‌رسد که بلاتکلیفی بخشِ اینسولای قدامی مغز را، که پیامد‌های یک رویدادِ خاص را بررسی می‌کند و احتمالاً تخمین‌های مغز از یک آسیب احتمالی را افزایش می‌دهد، تحریک می‌کند.


واکنش‌های ما به موقعیت‌های بلاتکلیفانه احتمالاً در فرگشت معنی پیدا می‌کند. مغز مدام در تلاش است تا آنچه در آینده رخ می‌دهد را پیش‌بینی کند تا بتواند ذهن و بدن را به مؤثرترین روش ممکن برای مقابله با آن آماده کند.


در برخی موقعیت‌ها این نوع برنامه‌ریزی سخت‌تر می‌شود و اگر شما با یک شکارچی یا یک دشمن انسانی مواجه باشید، واکنشِ غلط می‌تواند به بهای از دست دادنِ جان‌تان تمام شود. درنتیجه مغز ممکن است به خیالِ محتاطانه عمل کردن، به خطا برود که یعنی یا سعی می‌کند به کل از وضعیتِ بلاتکلیفانه خارج شود یا مغز و بدن را در وضعیتِ برانگیختگی که آماده پاسخ‌گویی یا تغییرِ موقعیت است، قرار دهد.


نیکولاس کارلتون، استاد روان‌شناسی در دانشگاه رجینا در کانادا، می‌گوید: «برخورد کردن با ناشناخته‌ها به عنوان تهدید‌های بالقوه باعثِ سازگاری و انطباق با محیط می‌شد؛ البته تا زمانیکه اضطراب ناشی از ناشناخته‌ها باعث نمی‌شد که فعالیت‌های ضروری مثل جستجوی غذا، سرپنا و جفت‌یابی مختل شود.»


به عقیده او، «ناشناخته‌ها» یکی از «ترس‌های بنیادی» بشریت هستند که نقش بسیار مهم‌تری، در مقایسه با ترس‌از‌مرگ، بر رفتار ما دارند.

چرا بلاتکلیفی ترسناک است؟


مسئله تفسیر است
بااینکه ترس از ناشناخته‌ها یک ترس بنیادی است که ریشه در فرگشت دارد، اما همه آدم‌ها تفاسیرِ یکسانی از عدم‌قطعیت ندارند و این باور‌ها هستند که می‌توانند واکنش‌های افراد متفاوت را به موقعیت‌های نامطمئن و درنتیجه پیامد‌های یک رفتار‌ها را بر سلامت و رفاه آن‌ها تعیین کنند.


روان‌شناسانی مانند کارلتون این نگرش‌ها را با کمک «مقایس تحمل‌پذیری در مقابلِ عدم‌قطعیت» اندازه‌گیری می‌کنند. برای آنکه بدانید شاخصِ تحمل‌پذیری در مقابل عدم‌قطعیت‌تان چقدر است، به گزاره‌های زیر از ۱ (اصلاً ویژگی شخصیتی من نیست) تا ۵ (کاملاً ویژگی شخصیتی من است)، پاسخ بدهید:


• رویداد‌های پیش‌بینی‌نشده من را به شدت غمگین می‌کند
• اگر همه اطلاعاتی که نیاز دارم را نداشته باشم به شدت کلافه می‌شوم
• من باید بتوانم همه‌چیز را پیشاپیش سازماند‌هی کنم
• وقتی زمانِ عمل کردن فرا می‌رسد، نامطمئن بودن من را فلج می‌کند (مانع از اقدام کردن می‌شود)
• کوچک‌ترین تردیدی من را از عمل کردن باز می‌دارد
افرادی که امتیاز بالایی در این آزمون دریافت می‌کنند، در موقعیت‌های نامطمئن واکنش‌های به شدت استرسی نشان می‌دهند.


پیچیده‌تر آن است که آن‌ها حتی بعد از رسیدن به نقطه ایمنی هم ترس‌های‌شان را فراموش نمی‌کنند. برای مثال در آزمایش شوکِ الکتریکی، مشارکت‌کنندگان ممکن است هر نوع نشانه‌ای ـ اعم از یک تصویر یا صدا ـ را به حسِ درد مرتبط کنند؛ و حتی بعد از مدتی که محققان دیگر شوکِ الکتریکی وارد نمی‌کنند، با دیدنِ این نشانه‌ها آن‌ها می‌ترسند.


اغلب افراد کم‌کم یاد می‌گیرند که این نشانه‌ها با شوکِ الکتریکی مرتبط نیست و بنابراین ترس را فراموش می‌کنند. اما کسانی که امتیاز بالایی در آزمونِ عدم‌قطعیت گرفته‌اند، و تحمل‌پذیری اندکی در مقابل موقعیت‌های ناشناخته دارند، نیاز دارند به دفعات خیلی بیش‌تری اطمینان حاصل کنند که نشانه‌هایی که در معرض آن قرار می‌گیرند، بی‌ضرر است.


جین موریس، محقق در دانشگاه ردینگ در انگلستان می‌گوید: «این افراد سخت می‌توانند آنچه که در گذشته برای‌شان تداعی‌کننده تهدید بود را بروزرسانی کرده و اکنون به عنوان آنچه که تداعی‌کننده امنیت است، به ذهن بسپارند.»


این مسئله ممکن است یکی از دلایلی باشد که توضیح می‌دهد چرا تحمل‌ناپذیری بالا در مقابل موقعیت‌های ناشناخته و عدم‌قطعیت، آسیب‌پذیری فرد را در مقابل اختلالات افسردگی و اضطراب افزایش می‌دهد، زیرا ترس ممکن است حتی بعد از از بین رفتنِ تهدید هنوز وجود داشته باشد.


ناتوانی در پردازش ناشناخته‌ها می‌تواند نشخوار فکری ـ یکی دیگر از عوامل ایجادکننده بیماری‌های ذهنی ـ را افزایش دهد، زیرا در این موقعیت‌ها مغز مدام در حال بررسی همه نتایج احتمالی است.


کارلتون می‌گوید: «در اغلب موارد، عدم‌قطعیت یکی از مؤلفه‌های اصلیِ ایجاد اضطراب است.»


کارلتون و موریس تأکید می‌کنند که بسیاری از روان‌درمان‌گر‌های فعلی می‌توانند تحمل‌پذیری فرد را در مقابل موقعیت‌های ناشناخته افزایش دهند.


برای مثال، روان‌درمان‌گر‌های شناختی، می‌توانند به مردم آموزش دهند تا «فاجعه‌انگاری» را که ممکن است ناشی از رویداد‌های پیش‌بینی‌ناپذیر باشد، متوقف کنند و درباره توانایی‌شان برای مقابله با عدم‌قطعیت‌ها فکر کنند.


برخی مردم ممکن است بگویند تا زمانیکه نتوانند تمام ابعاد یک مسئله را بشناسند، نمی‌توانند وارد عمل شوند که این باعث می‌شود که هر زمان که می‌خواهند برنامه‌ریزی کنند، حس کنند که فلج شده‌اند.


اما اگر کمی تشویق شوند تا از ناحیه امن‌شان خارج بشوند، متوجه می‌شوند که آن حس‌ها آنقدر‌ها هم که می‌ترسیدند بد نیست و مقداری بحران در زندگی حتی می‌تواند موقعیت‌های بهتری برای یادگیری و رشد ایجاد کند.
برای مثال در محیط‌های کاری ممکن است شما داوطلب شوید تا یک شغلِ ناآشنا را قبول کنید و بررسی کنید که آیا باوجودِ همه تردید‌هایی که دارید، می‌توانید از عهده آن به بهترین شکل بربیاید یا نه.


صرف‌نظر از اینکه از یک اختلال بالینی رنج می‌برید یا نه، ارزش دارد همیشه به خاطر داشته باشید که تلاش برای پیش‌بینی آینده اغلب کاملاً بیهوده است.


تانویک می‌گوید: «وقتی نگران هستیم، درباره نتایج احتمالی یک موقعیتِ نامطمئن فکر می‌کنیم تا بتوانیم به نحوی خودمان را برای آن آماده کنیم. درواقعیت، نگرانی هیچ کمکی به کم کردنِ عدم‌قطعیتی که با آن مواجه هستیم، نمی‌کند و درعوض در ما حسِ اضطراب ایجاد می‌کند.»


همان‌طور که رواقیونِ سنتی به ما آموزش داده است، بهتر است که ناتوانیِ خودمان در کنترل موقعیت‌ها را بپذیریم. در برخی مواقع، ممکن است به این نتیجه برسیم که عدم‌قطعیت خودش یک منبع برای تجربه هیجان است.
ممکن است در همان لحظه ناراحت باشیم، اما با نگاهی به گذشته، می‌بینیم که اغلب موقعیت‌های غافلگیرکننده بوده‌اند که موفقیت‌های ما را شیرین‌تر کرده‌اند.


به‌علاوه، زندگی خیلی کسل‌کننده می‌شد اگر نتیجه هر رویدادی را از قبل می‌دانستیم و وقتی یاد بگیریم که این حقیقتی است که باید به رسمیت شناخته شود، آن‌وقت ممکن است بتوانیم خودمان را برای مسیریابی در دوراهی‌های احساسی مجهز کنیم.

منبع: فرادید
دیدگاه شما
منتخب سردبیر