نوآورانه‌‌ترین عصر|قرن بیستم

قرن بیستم چگونه به نوآورانه‌‌ترین عصر تاریخ بشر تبدیل شد؟

نوآوری‌های رخ‌داده در قرن بیستم به‌یک‌باره شرایط زندگی انسان‌ها را به‌طرز بی‌سابقه‌ای دگرگون کردند؛ اما این قرن چگونه به مهم‌ترین عصر در تاریخ تمدن بشر تبدیل شد؟

قرن بیستم چگونه به نوآورانه‌‌ترین عصر تاریخ بشر تبدیل شد؟

در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم، فناوری‌های نو با سرعت و گستردگی بی‌سابقه‌ای شروع به تغییر زندگی روزمره‌ی انسان‌ها کردند: به‌یک‌باره مصرف‌کنندگان می‌توانستند از راندن اتومبیل‌هایی با قیمت معقول لذت ببرند؛ خدمات تلفنی دوربرد شهرهای نیویورک و سان‌فرانسیسکو را به‌هم متصل کردند؛ الکتریسیته و ایستگاه‌های رادیویی راه خود را به خانه‌های مردم پیدا کردند؛ کشف روش‌های جدید برای تولید کودهای مصنوعی باعث وقوع انقلابی بزرگ در تولید محصولات کشاورزی شد و در افق هواپیماهایی را می‌دیدید که آینده‌ی حمل‌ونقل تجاری و مسافربری را برای همیشه دگرگون می‌کردند. توماس هیوگز، تاریخ‌نگار حوزه‌ی فناوری، نوشته است:

مخترعان پرکار و نابغه‌ای مانند ادیسون در اواخر قرن نوزدهم ما را متقاعد کردند که در میانه‌ی آفرینش دوباره‌ی جهان قرار داریم.

در اواخر دهه‌ی ۱۹۲۰، این جهان کاربردی‌تر و پیچیده‌تر و به‌طور فزاینده‌ای راحت‌تر در جلو چشمان ما قرار داشت. اغلب از شخصیت‌هایی محبوبی مانند توماس ادیسون یا هنری فورد به‌عنوان مخترع یاد می‌شود؛اما در حوالی دهه‌ی ۱۹۵۰، یک کلمه‌ی دیگر سر زبان‌ها افتاده‌ بود؛ کلمه‌ای که بهتر می‌توانست نمود ایده‌های فناورانه در دنیای واقعی را توصیف کند و آن نوآوری بود.

ریشه کلمه‌ی نوآوری (Innovation) به حدود ۵۰۰ سال پیش برمی‌گردد و دراصل برای توصیف ایده‌های قانونی یا مذهبی جدید به‌کار برده می‌شد؛ اما محبوبیت استفاده از آن در حوزه‌ی فناوری در سال‌های پس از جنگ‌ جهانی دوم شروع شد.

تاریخ‌نگار علمی فقید، می‌گوید ترفیع جایگاه کلمه‌ی نوآوری در ادبیات علمی تا حد زیادی مدیون اقتصاددانی اتریشی‌آمریکایی به‌نام جوزف شومپیتر است.

شومپیتر در مقالات آکادمیک خود از اقتصادهای پویا صحبت می‌کند و اینکه چگونه این اقتصادها تحت‌تأثیر نوآوری‌هایی به جلو رانده می‌شوند که نتیجه‌ی آن‌ها جایگزین‌شدن محصولات یا فرایندهای فعلی با نمونه‌های جدیدتر و بهتر است. شومپیتر در سال ۱۹۱۱ نوشته بود: «نوآوری به‌معنی معرفی تجاری ابداع تکنولوژیک یا تشکیلاتی است، نه‌فقط اختراع صرف.»

برای نمونه، اختراع فریتز هابر در سال ۱۹۰۹، یعنی کشف روشی برای تولید کود مصنوعی، قدم بزرگ روبه‌جلویی بود؛ اما چیزی که باعث تغییر شیوه‌ی کشاورزی در سطح جهان شد، تلاش صنعتی همگانی برای تبدیل این اختراع به نوآوری بود؛ یعنی فناوری محبوب با نمونه‌ای بهتر و ارزان‌تر در مقیاس ملی و جهانی جایگزین شد.

در اواسط قرن پیش، ونیوار بوش، یکی از قهرمانان پیشرو در ارتقای قابلیت‌های فناورانه‌ی ایالات‌ متحده، یکی از شخصیت‌های آکادمیک مؤسسه‌ی فناوری ماساچوست بود. در سال ۱۹۴۵، بوش در حال کار روی گزارشی با عنوان مشهور علم؛ مرز بی‌پایان برای ارائه به رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، هری ترومن بود. آن‌طورکه بعداً مشخص شد، این گزارش نقطه‌ی تحول عظیمی برای ایالات‌ متحده و کل جهان بود.

در این گزارش، دولت فدرال پیشنهاد حمایت مالی برجسته‌ برای تحقیقات علمی را مطرح کرد. با اینکه بوش در گزارش خود به‌طور مشخص از کلمه‌ی نوآوری استفاده نکرده بود، بیانیه‌ی او به هدفی مشخص را برای نهادهای علمی و صنعتی ایالات‌ متحده ترسیم کرد:

چشم‌انداز نوآوری‌های عظیمی پیش‌ روی ما است؛ به‌خصوص در بخش‌های الکترونیک و هوانوردی و شیمی. خلق این آینده در گرو گسترش تولید مواداولیه آن است که آن‌هم چیزی نیست جز داشتن اشراف علمی.

با اینکه نوآوری دراصل برپایه‌ی انبوهی از اکتشافات و اختراعات صورت می‌گیرد، فرایند نوآورانه هم در ماهیت و هم در ظرافت و پیچیدگی‌اش با اختراع علمی و آنچه در آزمایشگاه‌های دانشمندان اتفاق می‌افتد، تفاوت دارد. به‌ثمررسیدن نوآوری اغلب به تیم بزرگی از متخصصان رشته‌های مختلف نیاز دارد.

در تلاش برای خلق نوآوری، تحقیقات علمی با فرصت‌های بازار سرمایه‌گذاری دست‌به‌دست هم می‌دهند تا به هدف اصلی دست یابند که همان برجای‌گذاشتن تأثیری گسترده و عمیق بر جامعه است. همان‌طور‌که ظهور تلفن و رادیو و هواپیما ثابت کرد، به‌کارگیری گسترده‌ی محصولی نوآورانه باعث شروع عصر جدیدی از فناوری‌های نوین می‌شود که درنهایت جامعه را به‌سمت تغییرات اجتماعی گسترده سوق می‌دهد.

نوآوری با اختراع ازنظر تئوریک فرق دارد

تبدیل اختراعات به‌ محصولات نوآورانه و معرفی آن به بازار در مقیاس وسیع دقیقاً همان هدفی بود که شرکت‌های بزرگی مانند جنرال‌الکتریک و شرکت تلفن و تلگراف آمریکا (در آن زمان انحصار خدمات تلفن در ایالات‌ متحده را دراختیار داشت)، به‌دنبال آن بودند. در آزمایشگاه‌های بل که حکم بازوی تحقیق‌ و توسعه‌ی شرکت AT&T را داشت، مهندسی بااستعداد به‌نام جک مورتون مشغول کار بود.

وانوار بوش

وانوار بوش یکی از قهرمانان برجسته نوآوری آمریکا در قرن بیستم بود. گزارش برجسته‌ی او با عنوان «علم؛ مرز بی پایان» از تخصیص بودجه‌ی فدرال برای تحقیقات علمی حمایت می‌کند.

نگاه او به نوآوری می‌تواند بینش وسیع‌تری از تعریف این پدیده به‌دست دهد:

نوآوری، تنها کشف پدیده‌ای جدید یا توسعه‌ی محصول یا روش تولیدی خلاقانه و به‌معنی ایجاد بازارهای جدید نیست؛ بلکه فرایند نوآوری ترکیبی است از تمام این موارد و همکاری آن‌ها به‌صورت منسجم به‌منظور برآورده‌‌کردن هدف صنعتی مشترک.

کار مورتون دشوار بود. گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد که او اولین شخصی بود که تلاش کرد ترانزیستور (که در دسامبر ۱۹۴۷ اختراع شده بود) را به محصولی تجاری با تیراژ تولید انبوه تبدیل کند. وی انرژی زیادی صرف تعریف وظیفه‌ی خود کرد و اساساً تمرکز کارش، گذر از لحظات مملو از هیجان‌ و شادمانی‌ها بعد از اختراع علمی و سوق‌دادن فناوری‌های برجسته‌ی قرن به افق‌های کشف‌نشده بود.

از اختراع تا نوآوری

کارشناسان مدل پیشنهادی ونیوار بوش در دهه‌ی ۱۹۴۰ درباره‌ی تبدیل اختراع به نوآوری را مدل خطی نام‌گذاری کرده‌اند. در دوران جنگ‌ جهانی دوم و پس‌از‌آن، بوش با مشاهده‌ی تولد ایده‌های علمی جدید که خود او به آن‌ها علوم محض می‌گفت، به این نتیجه رسید که این ایده‌ها باید به جهت‌های کاربردی‌تری سوق داده شوند؛ چیزی که او به آن علوم کاربردی می‌گفت.

پس از صرف‌ زمان و سرمایه، این ایده‌های علوم کاربردی یا همان اختراعات به محصولات یا فرایندهای مهندسی تبدیل می‌شدند. بوش معتقد بود که اختراع پس از طی این مراحل و یافتن بازارهای بزرگ به نوآوری تبدیل می‌شد.

در دهه‌های اخیر، مدل بوش از نگاه کارشناسان ابتدایی به‌نظر می‌رسید. برای مثال، دونالد استوکس، از فرهیختگان جهان صنعت، با اشاره به مدل خطی بوش ‌گفت که ارتباط بین علوم محض و کاربردی ممکن است چندان روشن و مستقیم نباشد و در جهت عکس نیز صادق باشد.

نوآوری‌ها و ابزارهای تکنولوژیک جدید نیز به‌نوبه‌ی خود می‌توانند منبع ظهور علوم و دانش جدید باشند. برای نمونه، میکروسکوپ را در نظر بگیرید. میکروسکوپ‌های جدید و قدرتمند می‌توانند به محققان در مشاهده‌ها و اکتشاف‌های جدید در مقیاس‌های کوچک‌تر کمک کنند. اخیراً کارشناسان حوزه‌ی نوآوری بر تأثیر مهمی تأکید می‌کنند که مصرف‌کننده‌ی نهایی و جمع‌سپاری می‌تواند روی محصولات جدید بگذارند. تجربه‌ها و دیدگاه‌های کاربران می‌تواند باعث بهبود چشمگیر محصولات، به‌خصوص در حوزه‌ی نرم‌افزار شود.

ارتباط بین علوم محض و علوم کاربردی ماهیت خطی و مستقیم ندارد

از همه مهم‌تر اینکه نوآوری می‌تواند محصول نهایی ادغام چند اختراع به‌ظاهر غیرمرتبط باشد. در سال‌های اخیر، ظهور نوآوری‌هایی از این‌ دست رشد چشمگیری یافته است.

ترکیب اِلِمان‌های مختلف در زمان مساعد، می‌تواند به چیزی همچون کیمیاگری منجر شود. اقتصاددانی به‌ نام ماریانا مازوکاتو به گوشی آیفون به‌عنوان مثالی از ادغام شگفت‌انگیز پیشرفت‌ در حوزه‌های گوناگون فناوری اشاره می‌کند. از تولید صفحه‌نمایش لمسی گرفته تا جی‌پی‌اس و سیستم سلولی و اینترنت، همه‌ی این فناوری‌ها در بازه‌های زمان مختلف با اهداف متفاوتی توسعه یافته‌اند.

در دوران جنگ سرد و به‌دلیل نیاز نهادهای نظامی به تکنولوژی‌های جدید، آزمایشگاه‌های صنعتی قسمت اعظمی از بار پیشرفت فناوری را بر دوش می‌کشیدند. در این برهه از تاریخ، مدل خطی بوش به‌خوبی جواب می‌داد. علاوه بر AT&T و جنرال‌الکتریک، واحدهای تحقیق‌و‌توسعه در غول‌های صنعتی دیگری مانند جنرال‌موتورز، دوپوینت، داوو و آی‌بی‌ام مملو از برخی از دانشمندان برجسته‌ی ایالات‌ متحده و جهان بودند. در این آزمایشگاه‌ها، محصولاتی تولید می‌شدند که در آینده شکل دنیا را تغییر ‌دادند.

 

این آزمایشگاه‌های شرکتی ازلحاظ تحقیقاتی بسیار پربازده بودند و بیشترین آمار ثبت اختراع را به‌ خود اختصاص می‌دادند؛ اما همه‌ی اختراعات آن‌ها برای شروع فرایند نوآورانه مناسب نبودند.

برای مثال، آزمایشگاه‌های بل که در سال ۱۸۸۰ الکساندر گراهام بل آن را تأسیس کرد، روی آزمایشگاهی کوچک در نیوجرسی سرمایه‌گذاری کرده بود. در این آزمایشگاه که در فضای باز چند‌هزار‌هکتاری قرار داشت، تیمی کوچک متشکل از چند محقق مشغول مطالعه درباره‌ی انتقال امواج رادیویی بودند.

کارل جانکسی، فیزیک‌دان جوان فعال در این آزمایشگاه، با ساخت و کارگذاشتن نوعی آنتن قابل‌حمل در محوطه‌ی باز آزمایشگاه موفق شد نوعی از امواج رادیویی را کشف کند که منشأ آن‌ها به مرکز کهکشان راه‌شیری برمی‌گشت. جانکسی با انجام این کار، اساساً اخترشناسی رادیویی را بنیان گذاشته بود.

بااین‌حال، او هیچ‌چیز مفیدی برای کارفرمای خود نساخته بود. تمرکز شرکت تلفنی بل، تنها بهبود و گسترش خدمات تلفنی بود و بس؛ به‌همین‌دلیل، وقتی جانکسی شنید که رؤسای بزرگ از او خواسته‌اند انرژی خود را در جای دیگری مصرف کند، بسیار ناامید شد؛ زیرا در بازار برای کاری که او انجام می‌داد، جایی وجود نداشت.

مهم‌تر از همه این‌که مدیران شرکت‌های بزرگ پیش از صرف هزینه و اختصاص منابع انسانی به توسعه‌ی نوآوری، باید از همپوشانی ایده‌های علمی بزرگ و بازار خرید بزرگ مطمئن می‌شدند. حتی در این‌ صورت نیز کار ملال‌انگیز خلق محصول یا فرایند جدید می‌توانست طاقت‌فرسا و بسیار آهسته باشد؛ بیشتر از آن‌ چیزی که مصرف‌کنندگان بعد از ورود محصول به بازار تصور آن را می‌کنند.

نمونه‌ی بارز از این موضوع اختراع بزرگ ترانزیستورهای تماس‌نقطه‌ای به‌دست آزمایشگاه بل در دسامبر ۱۹۴۷ بود. اختراع اولین ترانزیستور رویداد شگفت‌انگیزی بود که جایزه‌ی نوبل را برای مخترعان آن به‌ارمغان آورد؛ اما در‌واقع جهان در سال ۱۹۴۷ پس از اختراع ترانزیستور، تغییر چندانی تجربه نکرد.

ایده‌ی بزرگ برای عملی‌شدن در مقیاس تجاری و صنعتی به داشتن بازار مصرف بزرگ هم نیاز دارد

سه همکار مخترع ترانزیستور، ویلیام شاکلی و جان باردین و ویلیام براتیم، راهی برای ساخت سوئیچری بسیار سریع یا تقویت‌کننده پیدا کرده‌ بودند. آنان با گذراندن جریان الکتریسیته از تکه‌ای تقریباً ناخالص از عنصر نیمه‌رسانای ژرمانیوم موفق شده بودند این کار را انجام دهند.

اختراع این فرایند می‌توانست ابزارهای مدرن مانند تجهیزات بزرگ ارتباطی که شرکت‌های تلفنی استفاده می‌کردند، به تجهیزات الکترونیکی کوچک و کم‌مصرف تبدیل کند. بااین‌حال، تولید نمونه‌های اولیه‌ ترانزیستورها بسیار مشکل بود و قرار‌دادن آن‌ها در اغلب تجهیزات الکترونیکی غیرعملی بود. بااین‌حال، تلاش‌هایی برای کارگذاشتن ترانزیستور در اولین نمونه از سمعک‌های بزرگ شده بود. برای حل این معضل، به نوآوری‌های مرتبط با ساخت ترانزیستور نیاز بود تا این پیشرفت بزرگ فناورانه‌ را به نوآوری تمام‌عیار تبدیل کند.

گام بزرگ اول در این راه تولیدترانزیستورهای پیوندی بود؛ ساندویچی کوچک از انواع مختلفی از ژرمانیم که نظریه‌ی آن را شاکلی در ۱۹۴۸ ارائه کرد و پس از مدتی، همکاران مهندسش آن را ساختند. تا اواسط دهه‌ی ۱۹۵۰، به‌لطف تلاش‌های شرکت تگزاس اینسترومنتس و شرکت‌های دیگر در تبدیل این اختراع به محصول مطمئن، قابلیت تولید انبوه ترانزیستورهای دوقطبی پیوندی برای همگان ثابت شده بود.

جان باردین شاکلی والتر مخترع ترانزیستور

جان باردین و ویلیام شاکلی و والتر براتین (از چپ به راست) در سال ۱۹۴۷ موفق شدند ترانزیستور را اختراع کردند.

گام بزرگ دوم حل‌کردن مشکلات مربوط به ژرمانیوم بود. این عنصر در برخی‌ دماها و شرایط مرطوب عملکرد نامطلوبی داشت و نیز تقریباً عنصری نادر بود. در مارس ۱۹۵۵، موریس تاننبام، یکی از شیمی‌دان‌های جوان آزمایشگاه‌های بل، روشی برای ساخت ترانزیستور از جنس سیلیکون پیدا کرده بود.

نکته‌ی مهم اینکه ترانزیستور تاننبام اولین نوع از ترانزیستورهای سیلیکونی نبود؛ زیرا نمونه‌های مشابه این محصول یک سال پیش از آن ساخته شده بود. باوجوداین، تاننبام معتقد بود که طرح او برخلاف نمونه‌های پیشین قابلیت‌ ساخت زیادی دارد؛ موضوعی که ظرفیت نوآورانه‌ی فراوان آن را نشان می‌داد.

درواقع، تاننبام خیلی سریع به این موضوع پی برده بود. تاننبام در آزمایشگاه خود و عصر همان‌ روزی که طرحش را عملی کرد، این‌طور نوشت: «این شبیه ترانزیستوری است که همه‌ی ما منتظرش بودیم. ساخت این یکی نباید کار سختی باشد.»

سرانجام چند جهش بزرگ دیگر برای تکمیل نوآوری ترانزیستور‌ها لازم بود. یکی از این جهش‌ها دوباره در آزمایشگاه‌های بل و زمانی صورت گرفت که شیمی‌فیزیک‌دان مصری‌آمریکایی به نام محمد عطا‌الله و مهندس اهل کره‌جنوبی به‌ نام داون کانگ اولین ترانزیستور اثرِ میدانیِ نیم‌رسانا اکسید‌فلز (به‌اختصار ماسفت) را ساختند. این ترانزیستور درمقایسه‌با ترانزیستورهای پیوندی و نقطه‌تماسی معماری متفاوتی داشت.

امروزه، ساخت تقریباً تمامی ترانزیستورهای دنیا آن‌هم با تیراژ تولید خیره‌کننده‌ی میلیاردها ترانزیستور در ثانیه، به‌‌دلیل اختراع ماسفت ممکن شده است. این پیشرفت بزرگ فناورانه باعث ساخت مدارهای مجتمع و چیپ‌هایی شد که خود از میلیاردها قطعه‌ی کوچک تشکیل شده‌اند. اختراع ماسفت به ساخت رایانه‌ها و توسعه‌ی دیگر پروژه‌های جاه‌طلبانه انجامید و درنهایت می‌توان گفت این اختراع باعث شد سرتاسر دنیا به یکدیگر متصل شود.

رسیدن به هدف

فهرست دستاوردهای فناوری در قرن بیستم طولانی است؛ تجهیزات ریزالکترونیک، آنتی‌بیوتیک‌ها،‌ شیمی‌درمانی، راکت‌های سوخت مایع، ماهواره‌های پایش زمین، لیزر، نورهای ال‌ای‌دی، دانه‌های مقاوم دربرابر آفت و بیماری و... . همه‌ی این موفقیت‌ها از علم محض سرچشمه گرفته‌اند؛ اما دانشمندان پیش از ارائه نسخه‌ی نهایی این فناوری‌ها به بازار، سال‌ها زمان صرف بهبود و دست‌کاری مجدد و ترکیب آن‌ها با یکدیگر کرده‌اند تا ازلحاظ مقیاس و قدرت تأثیر آن‌ها بر جامعه، محصولی در تراز نوآوری چشمگیر خلق کنند.

برخی از شخصیت‌های دانشگاهی مانند کلیتون کریستنسن، استاد فقید دانشگاه هاروارد که در دهه‌ی ۱۹۹۰ تأثیر نامطلوب ایده‌های جدید بر صنایع باریشه را مطالعه کرده بود، در نوشته‌های خود به این موضوع اشاره کردند که چگونه موج معرفی‌ فناوری‌های جدید می‌تواند الگوی پیش‌بینی‌شدنی بازار را تغییر دهد.

هر نوآوری بالقوه با مزیت کاربردی ابتدا توجه قسمتی از بازار را جلب می‌کند و سپس علاقه‌ی مصرف‌کنندگان به آن بیشتر می‌شود و در‌ادامه با کاهش قیمت آن قد‌به‌قدم فرایندها یا محصول‌های پراستفاده‌ی پیشین به حاشیه رانده می‌شوند. مثالی روشن برای این موضوع جایگزین‌شدن ترانزیستورها با تیوب‌ها خلأ در ساخت رایانه‌ها بود.

واکسن کووید ۱۹

نوآوری‌هایی که مانند واکسن‌های کووید ۱۹ سریع به‌نظر می‌رسند، اغلب بر چندین سال اکتشاف علمی درکنار نیاز اجتماعی متکی هستند

با تمام این اوصاف، هرگز نظریه‌ی جامعی درباره‌ی نوآوری دربرگیرنده‌ی تمام شاخه‌های علمی ارائه نشده است؛ نظریه‌ای که بتواند مسیر مشخص تبدیل علوم جدید به دستاوردهای اجتماعی را با اطمینان پیش‌بینی کند. گاهی رویدادهای شگرف ما را غافل‌گیر می‌کنند.

در هر شاخه‌ای از علم،‌ ممکن است موانع ساختاری یا مشکلات فنی یا کمبود منابع مالی در مسیر توسعه‌ قرار گیرد؛ به‌همین‌دلیل، برخی ایده‌ها مانند کشف درمان بیماری ملانوما ممکن است به‌سرعت به‌ثمر بنشینند و به‌طور گسترده استفاده شوند؛ در‌حالی‌که برخی دیگر مانند درمان سرطان پانکراس در پیچ‌وخم مرحله‌ی تحقیقات گرفتار شوند.

همچنین، در سرعت توسعه‌ی نوآوری‌های جدید تفاوت‌های کلانی بین حوزه‌های مختلف صنعتی می‌تواند وجود داشته باشد. برای مثال، وسلاو اسمیل، دانشمند علوم زیست‌محیطی و تحلیلگر حوزه‌ی سیاست‌گذاری‌، با اشاره به‌ حوزه‌ی انرژی و نیاز آن به سیستم‌های ترکیبی و زیرساخت‌های بادوام می‌گوید که معرفی گسترده‌ی نوآوری به این صنعت درمقایسه‌با دیگر حوزه‌ها روند طولانی‌تر و پیچیده‌تری باید طی کند. درمقابل، در حوزه‌ی توسعه‌ی نرم‌افزار و حتی ساخت‌افزارهای الکترونیکی هر‌ساله ممکن است محصولات جدید با قیمت به‌صرفه‌ای روانه‌ی بازار شوند و به‌سرعت به‌دست خیل عظیم طرفداران برسند.

 

جدا از تمامی این موضوعات شاید بتوان روی این موضوع متفق‌القول بود که تقریباً تمامی نوآوری‌ها مانند بیشتر اکتشافات و اختراعات ماحصل سخت‌کوشی مخترعان و زمان‌بندی مناسب مدیران بوده‌اند.

وقتی افراد مناسب با دانش و در زمان مناسب برای حل مسئله‌ای مرتبط کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، نتیجه‌ی آن تولد نوآوری است. پیتر دراکر، نظریه‌پرداز حوزه‌ی تجارت، در تألیفات خود درباره‌ی این موضوع گفته است که نوآوری یعنی فرایندی که در آن مدیران کسب‌و‌کارها نیازهای جامعه را به فرصت تبدیل می‌کنند. شاید این عبارت بهترین توضیح ممکن برای نوآوری باشد.

نوآوری یعنی فرایندی برای تبدیل نیازهای جامعه به فرصت‌های تجاری و صنعتی

اشاره به این نکته ضروری است حتی نوآوری‌هایی که به‌ظاهر با ‌سرعت زیاد وارد جامعه شدند (مانند واکسن‌های mRNA برای بیماری کووید)، محصول سال‌ها کارهای تحقیقاتی و اکتشافی در آزمایشگاه‌ها و دانش‌ اندوخته‌شده‌ی ناشی از آن بوده‌اند.

همچنین، باید گفت که تلاش‌های انجام‌شده برای تولید این واکسن‌ها می‌تواند پیش‌زمینه‌ی علمی برای توسعه‌ی روش‌هایی باشد که ممکن است در آینده برای حل مشکلات حاد احتمالی استفاده شوند. در‌واقع، شرایط اضطراری‌ای که پس از وقوع همه‌گیری در دنیا حاکم شد، این فرصت را دراختیار سه شرکت مدرنا و فایزر و بیون‌تک قرار داد تا با استفاده از زیرساخت‌ها و پشتوانه‌های علمی خود در مدت یک‌ سال نوآوری بزرگ و نجات‌دهنده‌ای در مقیاس وسیع به جهان ارائه کنند.

استیون جانسون، خبرنگار حوزه‌ی علم و فناوری، در یک از مقالات خود نوشته است:

تاریخ پیشرفت فرهنگی و اجتماعی بدون هیچ استثنائی مانند داستان دری است که بازشدن آن به درهای دیگر منتهی می‌شود. ما معمولاً ابتدا یک اتاق را وارسی می‌کنیم و پس از گشت‌وگذار در آن، به‌سراغ اتاق دیگری می‌رویم.

مطمئناً این بهترین راه برای توصیف راهی است که تاکنون طی کرده‌ایم؛ اما شاید همین استدلال ما را به طرح این پرسش سوق دهد که چه درهایی دیگری ممکن است در دهه‌های پیش‌ رو باز شوند؟ در قرن آتی چه اتاق‌های دیگری را کشف خواهیم کرد؟

می‌توان مطمئن بود که ظهور واکسن‌های mRNA راه را برای استفاده از این فناوری در توسعه‌ی روش‌های درمانی بسیاری از بیماری‌های دیگر در سال‌های آینده هموار کرده است؛ اما پیش‌بینی تأثیری که بیوتکنولوژی و به‌خصوص روش‌های دست‌کاری ژنتیکی، ازجمله کریسپر و روش‌های سنتز ژن مصنوعی بر زندگی انسان‌ها خواهد گذاشت، دشوارتر و البته دست‌کم‌گرفتن آن خطرناک خواهد بود. همچنین تصور دقیق اینکه در آینده چگونه طیف وسیعی از محصولات دیجیتال، ازجمله ربات‌ها و هوش مصنوعی در جوامع انسانی ادغام خواهند شد، به‌ همان اندازه دشوار است.

مقاله‌ی مرتبط:

  • دی ان ای و هر آنچه که باید در مورد آن بدانید

اریک برینیولفسون از دانشگاه استنفورد و اندرو مک‌آفی از مؤسسه‌ی فناوری ماساچوست در کتاب خود عنوان کرده‌اند که فناوری‌های دیجیتال سرآغاز عصر ماشین دوم و نقطه‌ی عطفی در تاریخ اقتصاد و جامعه‌ی انسانی خواهند بود.

آنچه می‌تواند به افزایش تعداد و بهبود کارآمدی روش‌های حل مسئله انجامد، ممکن است مشکلات بزرگ‌تری نیز به‌همراه داشته باشد. برای مثال، افزایش سهم ربات‌ها در انجام وظایف می‌تواند به جایگزینی آن با نیروی کار انسانی منجر شود.

اگر این همان آینده‌ای باشد که انتظار ما را می‌کشد؛ پس می‌توان گفت اولین‌باری نخواهد بود که انسان در چاله‌ای گرفتار می‌شود که خودش کنده است. با اینکه نوآوری‌های جدید برخی از مشکلات را حل می‌کنند، مشکلات جدیدی نیز به دنیا معرفی می‌کنند. برای نمونه، آفت‌کش‌ها و علف‌کش‌ها را در نظر بگیرید. این سموم به کشاورزان اجازه دادند که محصولات بیشتری برداشت و سود بیشتری کسب کنند؛ اما نتیجه‌ی دَه‌ها سال استفاده از آن‌ها نابودی اکوسیستم‌های شکننده بوده است.

شبکه‌های اجتماعی مردم سراسر دنیا را به‌هم متصل کرده‌اند؛ اما وابستگی بیش‌از‌‌اندازه به آن‌ها فرصت را برای ظهور مشکلات مختلفی ازجمله حملات پروپاگاندایی و کمپین‌های تبلیغاتی فریب‌دهنده فراهم کرده است.

نیروگاه خورشیدی گرمایی

مقابله با مشکل تغییرات آب‌وهوایی به نوآوری‌های موجود مانند انرژی خورشیدی (نیروگاه حرارتی خورشیدی در مراکش) و نوآوری‌های جدید متکی است

شاید مهم‌تر از همه کشف سوخت‌های فسیلی و ساخت توربین‌های بخار درکنار گسترش استفاده از موتورهای احتراق‌داخلی بوده است که عصر نوینی از ثروت و تجارت را با خود به‌ارمغان آوردند. باوجوداین، استفاده از این نوآوری‌ها هزینه‌ی گزافی در پی داشته است؛ ازجمله استنشاق هوای آلوده، انتشار دی‌اکسید‌کربن، سیاره‌ای گرم‌تر، نابودی برخی گونه‌های حیوانی‌ و گیاهی و احتمال وقوع فجایع اقلیمی در آینده.

مقاله‌های مرتبط:

  • تغییرات اقلیمی چگونه سیاره‌ زمین را نابود می‌کنند؟
  • مهندسی بی‌نهایت: کشاورزی هوشمند و تغذیه پایدار

معضل اقلیم زمین و تغییرات آن به‌یقین بزرگ‌ترین مسئله‌ی بشر در ۵۰ سال آینده خواهد بود. درحال‌حاضر، برخی از نوآوری‌های لازم برای رهایی از وابستگی به سوخت‌های فسیلی مانند انرژی‌های خورشیدی و بادی و استفاده از باتری‌ها و پمپ‌های گرمایی با کارکرد خانگی دردسترس قرار دارند؛ اما آنچه برای استفاده‌ی هرچه‌سریع‌تر از این فناوری‌ها در مقیاس وسیع نیاز است، اتخاذ سیاست‌های جدید و متهورانه است.

این‌ در‌ حالی است که برخی ایده‌ها و نوآوری‌های جدید ازجمله انرژی‌های زمین‌گرمایی و جزرومدی یا نیروگاه‌های هسته‌ای نسل جدید و شیمی جدید باتری‌ها و فناوری‌های جمع‌آوری و استفاده از کربن موجود در هوا همگی در مرحله‌ی تحقیق‌و‌توسعه قرار دارند و احتمالاً سال‌ها تلاش نیاز است تا هزینه‌ی استفاده از این فناوری‌ها کاهش و بازدهی آن‌ها افزایش پیدا کند. مسئله‌ی اقلیمی چنان بزرگ و پیچیده است که به‌نظر می‌رسد بشر برای غلبه بر آن به‌ تمام نبوغ خود برای توسعه‌ی نوآوری‌های جدید نیاز دارد.

تضمین موفقیت شاید غیرممکن باشد؛ اما می‌توان تصور کرد که اگر نسل‌های بعدی در قرن آینده به گذشته و به دوران ما نگاه کنند، با خود چه فکر خواهند کرد. آن‌ها با خود خواهند گفت که انسان‌ها در زمان خود به موفقیت‌های علمی چشمگیری دست یافته‌اند؛ دستاوردهایی که راه را برای خلق نوآوری‌هایی با هدف داشتن سیاره‌ی سالم‌تر و امن‌تر و خنک‌تر هموار کرد. آن‌ها ابزارهای علمی خارق‌العاده‌ای در دست داشتند و برای حل هر نوع مشکلی، می‌توانستند از ثروت و قدرت مهندسی تحسین‌برانگیزشان استفاده کنند. انسان‌های آینده به این نتیجه خواهند رسید که با وجود رویایی با مشکلات فراوان، هر‌چه هم ترسناک و سرکش بوده باشند، اجدادشان با شجاعت برای حل آن‌ها پا پیش گذاشتند.

 

منبع: زومیت
دیدگاه شما
منتخب سردبیر