به نام امیرکبیر، به کام تزار
میرزاتقیخان چگونه با گسیلکردن دیپلماتی کارکشته به آن سوی اَترَک اطلاعات مورد نیاز برای حفظ تمامیت ارضی ایران را به دست آورد
سرزمین ماورای رود اَترَک تا کرانههای رود سیحون در طول تاریخ بخشی از خراسان بزرگ و قسمتی از سرزمین پهناور ایران بوده و هنوز هم فرهنگ ایرانی در میان مردمان این خطه، ساری و جاری است. با این حال از دوره تیموری به این سو قدرتگرفتن قبایل مغولنژادی مانند ازبکان و نیز دیگر اقوام صحرانشین در این منطقه، زمینه ناامنی و تاختوتاز به صفحات جنوبی و حتی زمینهای این سوی رود اترک را فراهم کرد. شهرهای آبادی مانند مشهد و هرات، پیاپی مورد حملات اقوام صحرانشین قرار میگرفت. با فرارسیدن دوره قاجار و ضعف شدید دولت مرکزی از دوره فتحعلیشاه به بعد، سرزمینهای شمال اترک، تا حدود خوارزم، با وجود تبعیت ظاهری از ایران عملاً خودمختار بودند و با حملات گسترده به جنوب خراسان بزرگ، روستاها را غارت میکردند و مردم را به بردگی میگرفتند. این مسئله با آغاز دوره سلطنت ناصرالدینشاه حادتر شد و افزون بر مردم عادی، تعدادی از شاهزادگان قاجار هم به دست اقوام مهاجم افتادند و به خوارزم منتقل شدند. امیرکبیر برای پایاندادن به این غائله، تصمیم به انجام یک اقدام قاطع گرفت اما قبل از هر اقدامی باید موقعیت جغرافیای طبیعی و انسانی منطقه را به دقت شناسایی میکرد. متون مربوط به این موضوع بسیار قدیمی بودند و نمیشد به محتوای آنها اعتماد کرد. علاوه بر این، در این متون، خبری از معرفی قبایل، اختلافات موجود و مسائل مبتلابه دوران امیرکبیر وجود نداشت. به همین دلیل امیر در اقدامی بنیادی و با هدف تأمین اطلاعات مورد نیاز رضاقلیخان هدایت را با مأموریت ویژه به سوی خان خوارزم فرستاد.
مأموریت دوگانه رضاقلیخان
نخستین هدف مأموریت که باید آن را هدف اصلی آن بدانیم، آزادکردن اُسرای ایرانی بود. امیر روی اتباع کشورش تعصب خاصی داشت و حاضر نبود اسارت یا گرفتاری آنها را در جایی تحمل کند. افزون بر این، حمایت از اتباع دولت علیّه ایران را وظیفه اصلی و قطعی حاکمیت میدانست. با این حال امیر میخواست از این فرصت برای شناسایی دقیق منطقه و بهویژه ساختارهای فرهنگی و سیاسی آن که میتوانست در موفقیت اقدامات بعدی دولت ایران مؤثر باشد، استفاده کند. به این ترتیب بخشی از مأموریت رضاقلیخان هدایت به عنوان بخش سری و اطلاعاتی آن، در قالب یک دستورالعمل به وی تفهیم شد. رمز عملیات اطلاعاتی امیرکبیر که مجری آن رضاقلیخان بود، یک مصرع از شاهنامه فردوسی انتخاب شد؛ مصرعی که نشاندهنده هوش سرشار میرزاتقیخان و تسلط وی بر ادبیات فارسی و بهویژه، متون حماسی است: «فرستاد باید فرستادهای». این مصرع بخشی از سروده حکیم ابوالقاسم فردوسی و مربوط به داستان «بیژن و منیژه» در شاهنامه است:
«فرستاد باید فرستادهای
درون پُر زِ مَکر و برون سادهای
فرستاده باید که دانا بُود
به گفتن توانا و بینا بود»
در واقع امیرکبیر با توجه به حساسیت مأموریت رضاقلیخان، برای او که فردی ادیب و نویسنده بوده، چنین شعری را برگزیده است تا حساسیت و ضرورت مأموریت را به وی یادآوری کند.
دستورالعمل بینقص میرزاتقیخان
استاد جمشید کیانفر در مقدمه مبسوط و عالمانه خود بر «سفارتنامه خوارزم» که در واقع گزارش دقیق و کامل رضاقلیخان از این مأموریت سیاسی و اطلاعاتی است، بخشهایی از دستورالعمل امیرکبیر را آورده است که فرازهایی از آن را میخوانیم:
«منظور و مضمون از مأموریت آن عالیجاه برای اطلاق (آزادکردن) اُسرای مسلمان ایرانی و منع آنها (منظور غارتگران است) از بیع و شرای بندگان خداست که میباید کمال جد و جهد را در این باب به عمل آورد ... و نیز آن عالیجاه میباید زیاده از یک ماه در خیوق (خوارزم) معطل نشود و مراتب مسطوره را حالی نموده، خدمات خود را انجام داده، اسرا را مطلقالعنان ساخته، با خود بیاورد و نیز، مأمور است که روزنامجات (گزارشهای روزانه) از روز [شروع] مأموریت الی معاودت (بازگشت) و شرفیابی را مفصلاً نوشته، با شرح و بسط تمام از وقایع اتفاقیه و اسامی منازل و تعیین فراسخ (فرسخها) و اسامی ایلات و سرکردگان و ریشسفیدان آنها را کاملاً نوشته، با خود بیاورد که آن عالیجاه از عموم آن با اطلاع باشد و هر چه سوال شود، از روی بصیرت و آگاهی معروض دارد.»
این دستورالعمل در بهار سال ۱۲۳۰ در آخرین ماههای صدارت امیرکبیر نوشته شده است. او میدانست بخش مهمی از قتل و غارتهای شکل گرفته بر مبنای اختلافات مذهبی است که از دوران هجمه ازبکان و پیدایش حکومت صفویه به وجود آمد و عملاً شیرازه امور را در این منطقه به هم ریخت و باب اسیرگرفتن و فروختن اسرای ایرانی را در ماوراءالنهر باز کرد. او در متن دستورالعمل به رضاقلیخان آموزشهایی میدهد که ایبسا بتوان آنها را به نوعی توجه به دیپلماسی وحدت نامید:
«صراحتاً به خان جلالت نشان خیوق اظهار دارید که از آنجا که به مقتضای جهت جامعه اسلامیه و مقتضای آیه شریفه وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً سلم و اسلام و امن و ایمان را ملحوظ خواستیم به طور خوشی ماده بُغض و معاندت (دشمنی) فیمابین مسلمین مرتدع (برداشته) شود.»
فرجام تلخ مأموریت سرّی
رضاقلیخان هدایت، چنان که خودش در گزارش مشروح «سفارتنامه خوارزم» مینویسد، روز شنبه ۹ جمادیالثانی ۱۲۶۷ / ۲۳ فروردین ۱۲۳۰، تهران را به مقصد خوارزم ترک کرد. او در این سفر، تقریباً تمام دستورالعمل امیرکبیر را به مرحله اجرا درآورد و میتوان گفت که با دستی پُر و در زمان تعیینشده که نباید از سه ماه بیشتر میشد، به پایتخت بازگشت. با این حال از بخت بد، رضاقلیخان زمانی به تهران رسید که شاه جوان و هوسباز قاجار، با دسیسهچینی اطرافیان، امیرکبیر را از صدارت خلع کرده و به جایش میرزاآقاخان نوری را گماشته بود. به همین دلیل مأموریت مهم و امنیتی رضاقلیخان به هیچ گرفته شد و صدراعظم جدید آن را اقدامی بیحاصل و بیخود معرفی کرد.
رضاقلیخان که چندان اهل خطرپذیری نبود، برای آن که کارش بیاجر نماند، شرح و متنی در وصف و مدح میرزاآقاخان نوشت و ضمیمه گزارش کرد تا بلکه آن را مد نظر قرار دهند اما چنان که نوهاش، مهدیقلیخان هدایت، ملقب به «مخبرالسلطنه» مینویسد: «با عزل امیر، کسی از [رضاقلیخان هدایت] نپرسید کجا رفتی؟ چه کردی؟ کِی آمدی؟!» این سفارتنامه که با آموزشهای امیرکبیر، یک گنج ارزشمند و بیرون از قیمتگذاری بود، توجه هیچکدام از رجال فاسد دربار ناصرالدینشاه را جلب نکرد. شکست سنگین ارتش نسبتاً مجهز قاجار از نیروهای خانِ خوارزم، در جنگ مهم و سرنوشتساز مرو که در سال ۱۲۳۹، حدود ۹ سال بعد از مأموریت سیاسی و امنیتی رضاقلیخان به وقوع پیوست و عملاً مقدمهای برای جدایی زمینهای شمال اترک از ایران شد، نشان داد که سفارتنامه خوارزم، نهتنها مورد توجه قرار نگرفته، بلکه شاه نادان قاجار حتی زحمت تورّق آن را هم به خود نداده است؛ چرا که اگر چنین میکرد، لشکر ۴۰ هزار نفری او آن طور مفتضحانه از هفت هزار سوار بیابانگرد شکست نمیخورد و با دادن تلفات سنگین به مشهد بازنمیگشت. نیروهایی که بازگشتند، تنها هشت هزار نفر بودند! مصیبت اصلی اینجاست که این سفارتنامه بسیار مهم، بعدها مورد توجه شارل شفر فرانسوی قرار گرفت؛ آن را به راحتی آب خوردن از ایران خارج و در پاریس اصل و ترجمه آن را در سال ۱۸۷۵م / ۱۲۵۴ش منتشر کرد. مندرجات این ترجمه نقش مهمی در سازماندهی سربازان تزار روس برای تسلط بر نواحی شمال اترک داشت. آنها با همین اطلاعات که قرار بود برای یکپارچگی ایران به خدمت گرفته شود، همه سرزمینهای مذکور را یکی بعد از دیگری اشغال کردند و در نهایت با انعقاد قرارداد آخال در سال ۱۸۸۱م/ ۱۲۶۰ش، این سرزمینهای وسیع را برای همیشه از آن جدا کردند.»