خیانت مرد میانسال با خواهر زاده همسرش | خیال میکردم خواهر زاده ام عاشق پسرم است !
همسرم پس از ازدواج با یکی از بستگانم، مرا همانند کارگر یک منزل تحقیر کرده است و هوویم در قصری که من ساخته ام امروز پادشاهی می کند و ...
داستان خیانت خواهر زاده و همسر به زن بیچاره
همسرم پس از ازدواج با یکی از بستگانم، مرا همانند کارگر یک منزل تحقیر کرده است و هوویم در قصری که من ساخته ام امروز پادشاهی می کند و ...
خیانت مرد به همسرش و رابطه پنهانی با خواهر زاده همسرش
زن میانسال: خیال می کردم خواهرزادهام عاشق پسرم است ولی با شوهرم رابطه نامشروع داشت! بعد از 20 سال زندگی عاشقانه، همسرم به گونه ای قلبم را شکست که دیگر حتی از حضورش در خانه هم خوشحال نیستم.زن 38ساله با بیان این که همسرم مرا بلاتکلیف رها کرده است، درباره قصه زندگیاش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 18ساله بودم که با «طاهر» ازدواج کردم. پدرم وضعیت مالی مناسبی داشت، به طوری که همه خواهران و برادرانم را حمایت میکرد. هر کدام آنها به دنبال سرنوشت خودشان رفتند و زندگی خوبی دارند اما در میان خانواده و نزدیکانم، زندگی من از هر نظر خودنمایی می کرد.علاقه من و طاهر به یکدیگر زبانزد فامیل بود. از سوی دیگر، همسرم به دلیل وضعیت مالی خوبی که داشت بهترین هدیهها را به مناسبتهای مختلف برایم تهیه میکرد. مدام به مسافرت میرفتیم و روزگار شیرینی را میگذراندیم. همه فامیل به زندگی من حسرت میخوردند تا این که سالها گذشت و پسرم به سن جوانی رسید. در این میان، خواهرزادهام بیشتر از دیگر فامیل به منزل ما رفت و آمد داشت. من هم که احساس میکردم «سیمین» عاشق پسرم شده است، بیش از اندازه به او محبت میکردم و تحویلش می گرفتم.با آن که سیمین از پسرم بزرگتر بود، اما با خودم میاندیشیدم او دختر زبر و زرنگی است و به راحتی می تواند اوضاع زندگی پسرم را جمع و جور کند. از طرف دیگر نیز همسرم بیشتر از من به او محبت می کرد چرا که من دختر نداشتم و احساس می کردم این رفتار همسرم به خاطر آن است که حس داشتن دختر را تجربه می کند. او برای سیمین به هر بهانهای هدیههای گران قیمت می خرید و او را به مسافرت می برد تا این که حدود یک سال قبل تازه فهمیدم ارتباط همسرم و سیمین از حد فامیل بودن فراتر رفته است و آن ها ارتباطی نزدیکتر با یکدیگر دارند.به همین دلیل از سیمین خواستم کمتر به منزل ما رفت و آمد کند اما همسرم با شنیدن این ماجرا بسیار عصبانی شد و کارمان به مشاجره کشید. بعد از این ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر را در بیرون از منزل ملاقات می کنند و باز هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند. اگرچه وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از همسرم جدا کنند ولی تلاشهای آنها بیفایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در آمد. حالا او در قصری که من سال ها برای هر تکه آجر آن زحمت کشیده ام پادشاهی می کند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر می شوم و... شایان ذکر است، این پرونده توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت