قتل مادر و دختر کوچولویش توسط مرد هوسران ! + فیلم صفر تا صد تا روز اعدام !
پرونده قتل زن جوان و دختر خردسالش را بازگویی می کند
پرونده قتل زن جوان و دختر خردسالش را بازگویی می کند
بیش از 20 سال سابقه خبرنگاری در حوزه حوادث و جنایی دارد و گزارش پرونده های قتل زیادی را قلم زده است که حالا مرور این پرونده ها از خاطرات کاری او محسوب می شود.
یکی از این خاطرات برمی گردد به پرونده قتل زن جوان و دختر خردسالش که اواخر دهه 70 در خیابان سرباز تهران رخ داد و یکی از پرونده های پر سر و صدای آن زمان بود.
توضیح می گوید:«با کشف جسد زن جوان به نام فاطمه و دختر خردسالش به نام ملیکا، رسیدگی به پرونده آغاز شد و در اولین فرضیه جنایی این موضوع مطرح شد که برادر فاطمه مبلغی پول در خانه آنها به امانت گذاشته و احتمالا فردی با انگیزه سرقت وارد خانه شده است، سپس مادر و دخترش را به قتل رسانده.»
ابراهیمی افزود:«همسایه ها در تحقیقات اولیه به ماموران گفته بودند با داد و فریاد همسر فاطمه متوجه شدند که فاجعه ای در خانه انها رخ داده است.شوهر فاطمه با بی قراری زیاد و گریه های بی امان به خیابان آمده و فریاد زده بود : زن و بچه ام را کشتند.در همان حالت بی تابی بود که ماموران پلیسی و قضایی سر صحنه جنایت حاضر شدند.یکی از ماموران متوجه شده بود که ساعت این مرد شکسته بود و مظنون شده بودند که شاید او با فردی درگیر شده است.از او علت را پرسیده بودند و او گفته بود وقتی با بیقراری از خانه خارج نشدم، متوجه نبودم که دستم به کجا خورد و ساعتم شکست.اما ماموران وقتی بیشتر دقت کردند متوجه شدند که ساعت او روی زمان چهار و ربع شکسته است در حالی که بعد از آن با داد و فریاد به خیابان آمده بود.به همین خاطر به او مظنون شدند.»
مهدی ابراهیمی اشاره می کند که شوهر این زن بعدها در اخبار با صفت هوسران شهرت پیدا کرد:«شوهر فاطمه تحت بازجویی به قتل هولناک همسر و فرزندش اعتراف کرد.این مرد هوسران که حسن فیلون نام داشت به خاطر اینکه درگیر عشق یکی از دوستان خانوادگی شان شده بود نقشه قتل همسرش را کشیده بود.روزی که در جلسه بازجویی نحوه اجرای نقشه قتل را شرح داد، تمام کسانی که در اتاق بازجویی حضور داشتند متاثر شده بودند.قاتل می گفت زمانی که اولین ضربه را به همسرش زده بود او فریاد می زد و می گفت حسن من دوستت دارم! همسرش می دوید و او ضربه های بعدی و بعدی تر را به او وارد می کرد و فاطمه تا آخرین نفس می گفت : حسن من دوستت دارم.»
قتل هولناک زن جوان و دختر خردسالش در خیابان سرباز تهران
در ادامه می گوید:«قاتل می گفت که قرار نبود ملیکا به قتل برسد.او شاهد درگیری مادر و پدرش بود و گریه می کرد و جیغ می کشید.زمانی که فاطمه با آخرین رمق مقابل سرویس بهداشتی افتاد و نفس آخر را کشید، دختر خردسالش بالای سر او رفت و گریه می کرد.قاتل می گفت صدای گریه هایش و آن صحنه خونین جسد باعث شد به ملیکا هم ضربه بزنم.»
لحظه اعتراف این متهم به قتل یکی از متاثرکننده ترین صحنه هایی است که مهدی ابراهیمی در این سال ها دیده و هرگز از خاطرش کمرنگ نمی شود:«زمانی که برای تهیه گزارش، وارد محل جنایت شدیم، دیگر نه قاتل آنجا بود و نه جسد فاطمه و دخترک او.اما تصویر خون های پاشیده شده به در و دیوار، صحنه بسیار غم انگیزی.یکدفعه چشمم افتاد به توپ کوچکی که گوشه اتاق افتاده بود و روی آن هم لکه های خون پاشیده شده بود.با خودم فکر می کردم این توپ شاید دل خوشی کوچک دخترک خردسالی بود که چیزی از بدی دنیا و این همه جنایت نمی دانست.»
مهدی ابراهیمی در آخر در مورد سرنوشت این پرونده گفت:«قاضی کوه کمره ای حکم اعدام در ملا عام مرد هوسران را صادر کرد.آن زمان زندان قصر هنوز موزه نشده بود و حسن فیلون مدتی آنجا ماند تا اینکه حکم اعدامش اجرا شد.»