تجاوز گروهی به دختر دوازده ساله | عاقبت دختر دوازده ساله بعد از تجاوز
زمانی که نرگس چشم باز میکند، نمیداند که در کجا و چه به سرش آمده. تنها حسی که دارد، درد و تب است که همه بدنش را گرفته و نمیتواند از جا برخیزد. نرگس که دامن پیراهن سفید گلدارش را غرق در خون میبیند با سر دادن فریادی بیخود میشود؛ اما امیر با پاشیدن آب بر روی زیبا و گردنش، وی را بیدار میکند. امیر به گونهای و حشیانهای نرگس را مورد تجاوز قرار داده است.
تجاوز گروهی به دختر کم سن و سال
زمانی که نرگس چشم باز میکند، نمیداند که در کجا و چه به سرش آمده. تنها حسی که دارد، درد و تب است که همه بدنش را گرفته و نمیتواند از جا برخیزد. نرگس که دامن پیراهن سفید گلدارش را غرق در خون میبیند با سر دادن فریادی بیخود میشود؛ اما امیر با پاشیدن آب بر روی زیبا و گردنش، وی را بیدار میکند. امیر به گونهای و حشیانهای نرگس را مورد تجاوز قرار داده است.زمانی که به سن کم و هیکل کوچکش نگاهی میکنی، تحمل آن همه مشقت و رنج از او محال به نظر میرسد. ناخنهایش را میجوید؛ نگاهش، پرواز پرندههای پشت پنجره را دنبال میکند تا این که حواسش به من باشد، گویی حضور مرا کنارش حس نمیکند.
ماجرای بدبختیهای نرگس دوازدهساله، از جایی شروع میشود که مادرش بر اثر بیماری از دنیا میرود و نرگس را برای پدر میگذارد. پدری که دو ماه بعد از مرگ مادر نرگس، با زن دیگری ازدواج میکند و با هم، قصد از بین بردن نرگس، تنها مزاحم زندگی شان را میکنند.
نرگس، دختر پنجسالهای بیش نبوده که مادرکلانش وی را از زیر مشت و لگد پدر و مادرخوانده نجات داده و با خود به خانه اش میبرد؛ اما این پایان تیرهروزی نرگس نیست. نرگس از همان دوران کودکی، بردهی ماماها و خالههای ازدواجکردهاش میشود که مادرکلانش، نوبتی با آنها زندگی میکند. کودکی نرگس، همینگونه سپری میشود.
حالا دیگر نرگس یازده سال دارد. نرگس علاوه بر کارهای خانه، ناچار است کارهای بیرون از منزل را نیز انجام دهد. هر از گاهی برای خرید سودا نیز به بازار فرستاده میشود؛ در حقیقت، تنها کار اجباریای که نرگس آن را با جان و دل دوست دارد؛ زیرا این خریدها برایش فرصتی است تا با هم سنوسالانش در بیرون از منزل به بازیهای کودکانه بپردازد و کودکی کند؛ اما در این میان، هر از گاهی توسط یکی از بچههای منطقه مورد آزار و اذیتهای کلامی و جنسی قرار میگیرد. آزار و اذیتی که از ترس تحقیر شدن، لتوکوب شدن و بدتر از همه حبس شدن توسط خانوادهاش، آن را کتمان میکند.
روزی از روزها، نرگس برای گرفتن سودا از خانه بیرون میشود در خلوت کوچه که راه میرود، توسط امیر (پسری که قبلا آزار و اذیتش میکرد) ابتدا بیهوش و بعدا اختطاف میشود.
زمانی که نرگس چشم باز میکند، نمیداند که در کجا و چه به سرش آمده. تنها حسی که دارد، درد و تب است که همه بدنش را گرفته و نمیتواند از جا برخیزد. نرگس که دامن پیراهن سفید گلدارش را غرق در خون میبیند با سر دادن فریادی بیخود میشود؛ اما امیر با پاشیدن آب بر روی زیبا و گردنش، وی را بیدار میکند. امیر به گونهای و حشیانهای نرگس را مورد تجاوز قرار داده است.
مدت دو روز را نرگس با امیر به سر میبرد. در این دو روز، پی هم امیر نرگس کوچک را مورد تجاوز و استفادههای جنسی بیرویه قرار داده و وی را وادار به انجام چیزهایی که دوست ندارد میکند که حتی برای نرگس حالت تهوع پیش میآید و این خود سبب خشونتهای فیزیکی امیر علیه نرگس میشود. بعد از دو روز، امیر، نرگس را به خانهی دوستش به یکی از ولسوالیهای دور دست در شمال کشور انتقال میدهد و نزدیک به دو ماه را در آنجا سپری میکند و در همهی این مدت، نرگس به بردهی جنسی امیر و دوستانش بدل میشود و حتا بعضی اوقات تن نرگس وسیلهی درآمد امیر و دوستانش قرار میگیرد. حالا عطش شهوت امیر در مقابل نرگس اندکی فروکش کرده و میخواهد نرگس را دوباره به خانهی مادر کلانش ببرد که در راه در یک محل تلاشی پلیس دستگیر میشود؛ اما این بار مدیر جنایی حوزهی مربوطه در بدل پول، مواد مخدر و رابطهی جنسی با نرگس، بعد از یک شب آنها را رها میکند.
امیر، نرگس را در یکی از دشتهای مسیر راه رها میکند و نرگس با سرگردانی تمام همه راه را با تن لرزان و دردمند میرود و میافتد و بر میخیزد. چشم نرگس به موتوری میخورد که از آن مسیر میگذرد. چشمان نرگس از خوشحالی برق میزند و نرگس از وی یاری میطلبد. بعد از طی کردن یک مسیری، هنگامی که آفتاب رو به غروب است و در جادهها خلوت، رانندهی مسن، نیز به او تجاوز میکند و فردای آن شب نرگس خود را در یکی از کوچههای محلهی زندگی مادرکلانش میبیند و خود را با مشقتهای فراوان به خانه میرساند. زمانی که به خانه میرسد، داغهای سیاه و سرخ مانده بر گردن، سینهها، دستها و سایر تنش، حاکی از استفادههای جنسی است که از وی کرده اند. خانوادهاش انگشت اتهام به وی نشانه گرفته شدیدا وی را مورد لتوکوب قرار میدهند. نرگس که دهها لطمهی جنسی، زخمهای روانی و آسیبهای فیزیکی را نیز متحمل شده، این بار زیر مشت و لگدهای ماماها له میشود. از هوش میرود و چندین روز را در حبس خانگی و شکنجههای ماماها به سر میبرد. نرگس، تصمیم میگیرد تا پا به فرار بگذارد؛ اما گمانش را هم نکرده که چه شوربختیهای دیگری در این خرابکدهای به نام دنیا انتظارش را میکشد.
دلاور خان (یکی از دکانداران محله) به وی دل میسوزاند و برایش گوشی هوشمندی میدهد و از او برای چند روز مراقبت میکند. بعد از چند روزی که زخمها و داغهای نرگس کمرنگ میشود، این دکاندار خیرخواه، آن رخ پلیدش را برای نرگس رو میکند.نرگس را به جای نامعلومی انتقال میدهد؛ خانهای شیک و چند طبقه که نرگس قبلا در رویاهایش هم مانند آن ندیده بود. نرگس را دلاور خان ساقی رفقا، رقاصهی محافل شبنشینیاش و ارائهدهنده خدمات جنسی خود و دوستانش میگرداند.
برای نرگس هر یک از افراد آن خانه، شیوهی خاص استفادهجویی خود شان را دارند. بعضی شان به وی مشروب داده میرقصانند و در آخر شب مورد تجاوز قرار میدهند؛ بعضی شان هم با مواد مخدر او را نشئه میکنند و با لباس مردانه و زنگ به پا میرقصانند؛ یا این که نرگس را دو یا سه نفری کنار هم و پیاپی مورد تجاوز قرار میدهند. نرگس از تاب آوردن در مقابل رابطهی جنسی، مواد مخدر و مشروب، از پا میافتد و دلاور خان نرگس را با خود از آن خانه میخواهد به جای دیگری ببرد تا باشد از شر کثافتکاری آسوده شود که توسط مؤظفین امنیت ملی دستگیر میشود.
از آن جا که دلاور خان، شخص زوردار، قلدر، فروشندهی مواد مخدر، بانفوذ و پولداری بوده، در ارگانهای امنیتی مورد تعیقب و تحقیق هم قرار نمیگیرد و برعکس در این ارگانها، نرگس تهدید میشود تا از آن چه که بر او گذشته است را، با هیچ کسی چیزی نگوید و با دلاور خان که دو زن دیگر نیز دارد، ازدواج کند و بدون سر و صدا وی را به ترکیه انتقال میدهند.
قضیهی تجاوز و سوء استفاده جنسی نرگس توسط نهادهای مدافع حقوق زن پیگیری میشود و نرگس مورد حمایت قرار میگیرد و پرونده به جریان میافتد و به دادستانی انتقال مییابد.
از نرگس کوچک، پرسیدم که چطور توانسته این همه وحشت را تاب بیاورد. با سر هم کردن چند جملهی ناموزون و حاکی از نداشتن صحت روانی، میگوید: «اولین بار که این تجربه را تحمل کردم، به سیهبختیام گریستم و امیدی برای رهایی از این وضع نداشتم و با خود گفتم باز هم میتوانم تحمل کنم؛ چون دیگر من نبودم که این همه را تحمل میکرد. تن من دیگر از من نبود، دیگر فقط وزن این تن از من بود.»
نرگس تحت معالجهی جسمی و روانی قرار دارد. دکتران میگویند که نرگس در وضعیت خیلی بد روانی قرار دارد و شبها به خواب نمیرود و اگر بخوابد با دیدن کابوس از خواب میپرد. پرستار نرگس زن مهربانی است که برای همراهی نرگس و التیام زخمهای روانیاش میکوشد. نرگس با دیدن دکتران مرد عصبانی میشود و به کنج اتاقش پناه میبرد.