حکایت | پند آموز

حکایت های شیرین و پند آموز

حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته‌ای اخلاقی نهفته است. این درس یا نکته بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار می‌شود. شخصیت‌های حکایت آدمها، حیوانات یا اشیای بی‌جانند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایتند، مانند انسان‌ها سخن می‌گویند و احساسات انسانی از خود نشان می‌دهند. یکی از بهترین نمونه‌های حکایت در زبان فارسی را می‌توان در هزار و یک شب دید.

حکایت های شیرین و پند آموز

حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته‌ای اخلاقی نهفته است. این درس یا نکته بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار می‌شود. شخصیت‌های حکایت آدمها، حیوانات یا اشیای بی‌جانند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایتند، مانند انسان‌ها سخن می‌گویند و احساسات انسانی از خود نشان می‌دهند. یکی از بهترین نمونه‌های حکایت در زبان فارسی را می‌توان در هزار و یک شب دید.

حکایتهای شیرین

================

قصر بی سقف

ثروتمند بخیلی به واعظی انگشتر بی نگین داد و به او التماس دعا گفت. واعظ هنگام دعا بر بالای منبر گفت: الهی! این شخص را که به من انگشتری داد، قصری به او بده که چهار دیوار داشته باشد و سقف نداشته باشد. وقتی واعظ از منبر پایین آمد، آن شخص گفت: من قصری را که سقف نداشته باشد، می خواهم چه کنم؟ واعظ گفت: هر وقت انگشتر من بانگین شد، چهار دیوار تو هم سقف دار خواهد شد».

================
روضه خوان بی کمال
آورده اند که دو رفیق بودند یکی کمالش بیشتر بود و دیگری روضه خوان بی کمال. از بس بالای منبر بود بیقاعده میگفت رفیقش با کمال گفت هر وقت بالای منبر سخن بی قاعده گفتی آنوقت من پائین منبر سرفه میکنم آنگاه بدان و سخن خود را اصلاح کن ومطالب را درست بگو.روضه خوان روزی بالای منبر میخواست سوره مبارکه ق را تفسیر کند ازقضا رفیقض را سرفه گرفت نتوانست از سرفه خود خودداری کند سرفه کرد.روضه خوان بخیال اینکه مطالب را غلط گفته است ،گفت قوف- بازسرفه کرد، گفت قیف ،باز سرفه کرد ، روضه خوان با جان آمد و گفت سرفه ومرگ یا ق است یا قوف است ، یا قیف.

================

اسم زن شیطان چیست؟
آورده اند که واعظی بالای منبر موعظه میکرد، شخصی از وی پرسید مولانا اسم زن شیطان چیست؟ واعظ گفت اسم زن شیطان را بلند نمیشود گفت برخیز نزد من آی تا درگوش تو آهسته بگویم ، آنشخص برخاست ونزد واعظ آمد. واعظ دهان بر گوش او گذاشت و هرچه میتوانست به او فحش داد وگفت من چه میدانم اسم زن شیطان چیست منکه در ایام عقد او حاضر نبودم دیگرمطلبی نبود که بپرسی ؟ آنشخص برگشت و نشست از او پرسیدند که چه گفت؟ آن مرد جواب داد هرکه میخواهد بفهمد خود برود گوش به دهان واعظ گذارد آنوقت جواب را واعظ خواهد گفت چنانچه در گوش من گفت.

================

یک بام دو هوا!

یک بام و دو هوا ضرب المثلی است معروف وبسیار قدیمی هرگاه شخص یا گروهی مطلبی یا شیئی را از کسی بخواهند وبه خواسته آنان توجه نشود ولی دیگران از آن بهره مند گردند ، از این ضرب المثل استفاده می شود .

یک بام و دو هوا!

زنی بود که با عروس و دامادش در خانه ای زندگی می کردند، تابستان بود و هوا گرم ، همه روی پشت بام میخوابیدند . یک طرف بام ، داماد و دخترش می خوابیدند و طرف دیگر بام عروس و پسرش . شبی زن پیش گفته ، روی پشت بام آمد و مشاهده کرد که دختر و دامادش جدا از هم خوابیده اند .گفت : هوا به این سردی ، خوب نیست از هم جدا بخوابید بروید کنار هم ! آنطرف بام دید که عروسش درست تنگ بغل پسرش خوابیده ، گفت : هوای به این گرمی ، خوب نیست بهم چسبیده بخوابید ، از هم جدا بخوابید ! عروس که این طور دید بلند شد و گفت : قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را ، یک بر بام سرما را !یک بر بام گرما را ! و از همان زمان بود که این ضرب المثل تولد شد و بین مردم رایج گردید . در بعضی جاها این شعر عامیانه چنین خوانده می شود :

قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را          یک بر بوم زمستون یک بر بوم تابستون

================

حکایتهای شیرین

یک روز شما بروب ، یکروز دیگر پسرت

مردی زنی بگرفت زن خانه و حیاط را جاروب نمی کرد ، مادر و پسر در خلوت باهم ساختند و قراری گذاشتند، فردا که مادر مشغول جاروب کردن شد پسرش پیش دوید که ای مادر جسارت می شود جاروب را به من بده تا خانه را بروبم ، و مادر هم جاروب را به پسرش نمی داد تا بلکه عروس خجالت بکشد و برخیزد جاروب را بگیرد و خانه را جاروب کند.

عروس که نشته در حال تماشای نزاع مادر پسری بود ، گفت : نزاع نکنید کار را تقسیم کنید، ای مادر مهربان یک روز شما بروب ، یک روز دیگر پسرت

دیدگاه شما
منتخب سردبیر