بدن انسان در قیامت

آیا بدن انسان در قیامت گواهی می دهد؟

پـیـامـبر (ص) با مردى به نام ((عَدىِّ بن رَبیعَه )) همسایه بود روزى خدمت حـضـرت رسـیـد و گـفـت: اى مـحـمـد! مـرا خـبـر ده از روز قـیـامـت کـه کـجـا و چـگـونه خواهد بود. رسـول خـدا بـراى او تـوضـیـح داد.

 آیا بدن انسان در قیامت گواهی می دهد؟

کیفیت معاد

دلایـل عـقـلى و نـقلى به روشنى ثابت کرد که مرگ انسان پایان زندگى او نیست؛ بلکه مجدداً روزى زنـده خـواهـد شـد، که از آن زندگى در اصطلاح دانشمندان علم کلام به ((معاد)) تعبیر مى شـود. اکـنـون باید دید که کیفیت زندگى مجدد چگونه است؟ آیا جسمانى است یا روحانى و یا ترکیبى از این دو، و یا غیر آن ، چنانکه برخى چنین پنداشته اند.

اقوال مشهور در این زمینه عبارت است از:

- معاد جسمانى

گـروهـى از مـتکلمان و فقها و اصحاب حدیث شیوه معاد را تنها جسمانى دانسته و به وجود روحى جـز جـسـم و مـکـانیسم بدن به چیز دیگرى معتقد نیستند، و در حقیقت روح در نظر آنان جسم لطیفى اسـت کـه در بـدن سـریـان دارد، و بـسـان آتـش در ذغـال ، آب در گل و روغن در زیتون است !

- معاد روحانى

گـروهـى از فـلاسـفـه، بـویژه پیروان مکتب مشّاء، تنها به معاد روحانى معتقد مى باشند؛ و مى گـویـنـد پس از مرگ و فنا شدن بدن خاکى، علاقه روح نسبت به بدن قطع مى شود، ولى از آنجا که روح ، موجود پیراسته از ماده و مستقل است، فنا و نیستى در آن راه ندارد؛ از این رو، پس از قطع علاقه و پیوستگى از بدن باقى و جاوید خواهد ماند.

- معاد روحانى و جسمانى

بـسـیـارى از بـزرگـان عـلما و مشایخ فلاسفه و عرفا و جمع کثیرى از متکلمان اسلامى از علماى امـامـیـه و غـیـر آنان مانند شیخ مفید، شیخ طوسى، سید مرتضى، خواجه نصیرالدین طوسى، عـلامـه حـلى، حـجـة الاسـلام غـزالى و خیلى از علماى دیگر فریقین به معاد جسم و روح با هم و مـرکـب از هـر دو مـعـتـقدند و مى گویند روح در سراى دیگر به بدن بازگشت مى کند. آنان با اسـتـدلال بر این که نفس و روح انسان مجرد است، مى گویند بعد از مرگ و برپایى رستاخیز دوباره روح به بدن برمى گردد.

از پـیـروان دیـگـر مـکـاتـب و ادیـان ، جـمـهـور نـصـارا و پـیـروان مـسـیـحـیـت نـیـز بـر هـمـیـن نظرند.

از آنـجـا کـه اثـبـات کـیـفـیـت مـعـاد از مـسـایـلى اسـت کـه بـا دلیـل عـقـلى قـابـل اثـبات نیست ، باید از قرآن و سنت در این زمینه استمداد جست ، و در این راستا خواهیم دید که مدلول آنها وقوع معاد براى جسم دنیایى با روح مى باشد.

- گواهى قرآن بر معاد جسمانى ـ روحانى

آیات زیادى در رابطه با اثبات معاد جسمانى مزبور آمده است برخى از آنها عبارتند از:

الف ـ داستان اُبَىّ بن خَلْف:

«وَ ضـَرَبَ لَنـا مـَثـَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَمیمٌَ قُلْ یُحْییهَا الَّذى اَنْشَاءَها اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ/ و بـراى مـا مـثـلى زد و آفـریـنـش (نـخـسـتـیـن) خـود را فـرامـوش کرده ، مى گوید: چه کسى این اسـتـخـوانـهـا را در حـالى کـه پـوسـیـده ، زنـده مـى کـنـد؟ (پـیـامـبـر) بـگـو: خـدایـى کـه بـار اول آن را ایجاد کرد (دوباره ) زنده اش مى کند و او به همه آفریده هایش داناست .

ایـن آیـه ، دلالت دارد کـه خود آن استخوان پوسیده در روز قیامت برانگیخته مى شود، نه اینکه فقط روح صاحب استخوان برانگیخته شود.

شـأن نـزول آیـه: ابـىّ بـن خـلف از مـخـالفان رسول خدا (ص)، استخوان پوسیده اى را نزد پـیـامـبـر آورد آن را خـُرد نمود، گرد آن را با دهان فوت کرد و در فضا پراکنده ساخت . آن گاه گـفـت : چـه کـسـى اسـتـخـوانـهـاى پـوسـیـده و خـاک شـده را زنـده مـى کـنـد؟ خـداونـد بـه رسـول خـود فـرمـان داد بـگـو: هـمـان خـدایى که در ابتدا استخوانها را از خاک آفرید و حیات و زنـدگـى در آنها دمید و به شکل خاصى درآورد، با همان قدرت و دانش گسترده و چیره خود، بار دیگر استخوانهاى پوسیده و پراکنده را زنده مى کند.

ب ـ داستان عدى بن ربیعه:

«أیَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَهَُ بَلى قادِرینَ عَلى اَنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ/ آیـا انـسـان گـمـان مى کند که ما استخوانهاى او را هرگز جمع نمى کنیم؟ (کنایه از زنده کردن اسـت) بله ، ما توانا هستیم که سر انگشتان او را هم درست کنیم (به همان صورتى که آفرینش اولیه اش داشت ، دوباره زنده کنیم).

ایـن آیـه نـیـز دلالت دارد کـه انـسان با همان صورت دنیوى که داشته ، برانگیخته مى شود و روح در قالب جسم محشور مى گردد.

شـأن نـزول آیـه: پـیـامـبر (ص) با مردى به نام ((عَدىِّ بن رَبیعَه )) همسایه بود روزى خدمت حـضـرت رسـیـد و گـفـت: اى مـحـمـد! مـرا خـبـر ده از روز قـیـامـت کـه کـجـا و چـگـونه خواهد بود. رسـول خـدا بـراى او تـوضـیـح داد. عـدى گـفـت : اى محمد! اگر قیامت را به چشم هم ببینم باور نـخـواهـم کرد. چگونه ممکن است خداوند استخوانهاى پوسیده را زنده کند؟ خداوند در پاسخ، این آیه را فرستاد.

ج ـ داستان حضرت عُزیر (ع):

«اَوْ کَالَّذى مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ .../ یـا مـثل آن مردى که بر دهکده اى گذر کرد که با وجود بناهایى که داشت ، از سکنه خالى بود. (از خـود پـرسـیـد) خـدا چـگـونـه مـردم ایـن دهـکـده را زنـده مـى کـنـد؟ پـس خـداونـد او را صـد سال بمیراند، آن گاه زنده اش کرد و پرسید، چه مدتى مکث کردى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از یـک روز. خـداونـد فـرمـود: بلکه صد سال مکث کردى به خوردنى و نوشیدنى خویش بنگر که طـعـمـش (در ایـن صـد سـال) دگـرگـون نشده و به درازگوش خویش بنگر که چگونه آنان را بـرمـى انـگـیزیم و سپس آنها را با گوشت مى پوشانیم . همین که براى او روشن شد (که صد سال مرده بوده و دوباره زنده شده ) گفت: مى دانم که خدا به همه چیز تواناست .

بـعـضـى از روایـات دلالت دارنـد که اسم آن مرد صالحى که موضوع این قصّه در آیه شریفه است ، حضرت عُزَیر است و در بعضى از روایات نام ((ارمیا)) آمده است .

ایـن آیه، نیز بروشنى بر معاد جسمانى دلالت دارد، خداوند بدن آن مرد صالح و جسم الاغش را زنده کرد تا بفهماند که روز قیامت نیز بدنهاى دنیوى ، برانگیخته مى شوند.

د ـ داستان حضرت ابراهیم (ع):

«قـالَ اِبـْراهـیـمُ رَبِّ اَرِنـى کـَیـْفَ تـُحـْیـِى الْمَوْتى قالَ اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ، قالَ بَلى وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى قالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَاءْتینَکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ اءَنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ/ ابـراهـیـم گفت: پروردگارا! به من بنما چگونه مردگان را زنده مى کنى؟! خداوند فرمود: آیا ایـمـان نـدارى؟! گـفـت: چـرا، ولى مـى خواهم دلم آرام بگیرد و مطمئن شود. خداوند فرمود: چهار پرنده بگیر، آنها را سر ببُر و به پاره هایى تقسیم کن. سپس بر هر کوهى قطعه اى بگذار؛ آنگاه آنها را بخوان که شتابان به سوى تو مى آیند و بدان خداوند عزیز و حکیم است.

از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود:

((... پـس ابـراهـیم سر بریده پرندگان را به دست گرفت و آنها را فرا خواند. ناگهان دید ذرات شتابان ، به سویش مى آیند و هر یک به سر خود مى پیوندد.))

ابـراهـیـم چون پرندگان را مشاهده کرد و با چشم خود زنده شدن آنها را به فرمان خداوند دید، مـطـمـئن شـد و دریـافـت، همچنان که پراکندگى و مخلوط شدن اجزاى پرندگان مانع از دوباره زنـده شـدن آنـهـا نـگردید، مردن آدمى و پراکنده شدن اجزاى بدن او و از میان رفتن شکلها، مانع دوباره زنده شدن آنان در روز قیامت نخواهد شد.

آیاتى دیگر:

«حـَتـّى اِذا مـا جـاءُوهـا شـَهـِدَ عـَلَیـْهـِمْ سـَمـْعـُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونََ وَ قالُوا لِجـُلُودِهـِمْ لِمَ شـَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالوُا اَنْطَقَنَا اللهُ الَّذى اَنْطَقَ کُلَّ شَیْى ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ/ هـنـگامى که به جهنم بیایند، گوش و چشم و پوستهاى بدنشان ، برضد آنان به جهت کردارى کـه انـجـام داده اند گواهى دهند. آنان گویند چرا برضد ما گواهى مى دهید؟ گویند: خدایى که همه چیز را به سخن درآورد و شما را در آغاز آفرید، ما را نیز به سخن آورد و به سوى او باز مى گردید.

«اِنَّ الَّذیـنَ کـَفَرُوا بِایاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ/ هـمـانـا کـسـانـى کـه بـه آیـات مـا کـافـر شـدنـد، بـزودى آنـان را در آتـشـى داخل کنیم که هر گاه پوستهایشان بسوزد در عوض آن ، پوستهاى دیگر به آنهابپوشانیم تا خوب عذاب دردناک را بچشند.

بـا دقـت در مـعـنـا و مـفـهـوم ایـن آیات وقوع معاد جسمانى از آنها استفاده مى شود، زیرا اگر جسم مـحـشور نمى شد، شهادت گوش و چشم و پوست معنا نداشت، و نیز سوختن پوست و تعویض آن مطرح نمى شد.

«یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الاَْجْداثِ سِراعاً کَاءَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ یُوفِضُونََ خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذى کانُوا یُوعَدُونَ/ روزى کـه از قـبـرهـا، شـتـابان بیرون آیند، گویى که به سوى هدفى مى روند در حالى که دیدگانشان فرو افتاده است و ذلت آنها را فرا گرفته ؛ این همان روزى است که به آنها وعده داده شده بود.

آنـچـه از قـبـرهـا بـیـرون مـى آیـد، همان بدنهایى است که دفن شده است . این آیه نیز، بر معاد جسمانى دلالت دارد.

 

منبع: خبرگزاری حوزه
دیدگاه شما
منتخب سردبیر