حکایت‌های فارسی؛

حکایت های کوتاه و خواندنی از ملانصرالدین | حکایت کوتاه و شنیدنی به یاد ماندنی

حکایت های زیبا و خواندنی از ملاصدرا را دراین مطلب میخوانید .

حکایت های کوتاه و خواندنی از ملانصرالدین | حکایت کوتاه و شنیدنی به یاد ماندنی

حکایت ملا نصر الدین و کوزه عسل

حکایت های زیبا و خواندنی از ملاصدرا را دراین مطلب میخوانید .

ملا نصرالدین هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تائید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و پیش قاضی رفت و کوزه را هدیه داد و درخواستش را اعلام‌کرد .

قاضی به محض اینکه در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی درنگ سند را تائید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافظی کردند.

چند روز گذشت قاضی به نیرنگ ملا نصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیام داد که در سند اشتباهی شده است!

ملا به فرستاده قاضی پاسخ داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه ی عسل است.

ملانصرالدین و دود کباب

فقیری بسیار گرسنه که سکه ای نیز نداشت، تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته و به دهان گذاشت و به همین ترتیب چند تکه نان خورد و به راه افتاد.

کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت : “کجا می روی ! پول دود کبابی را که خورده ای بده” ؟

ملانصرالدین آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند. دلش سوخت و جلو رفته و به کبابی گفت :” این مرد را رها کن،من پول دود کبابی را که او خورده میدهم” . کباب فروش نیز قبول کرد.

ملا کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت : ” بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده ! بشمار و تحویل بگیر ” !

کباب فروش گفت : ” این چه نوع پول دادن است”؟

ملانصرالدین گفت : ” کسی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد ” 

 

دیدگاه شما
منتخب سردبیر