داستان ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم چیست؟
داستان ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم چیست؟ در ادامه معنی و ریشه ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم را بخوانید.
ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم
داستان ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم چیست؟ در ادامه معنی و ریشه ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم را بخوانید.
معنی ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم
هر کسی بدون مطالعه کاری انجام دهد و از رهگذر آن عمل ناسنجیده متحمل زیان و ضرر، و بلکه مزاحمت و دردسر شود در پاسخ ملامتگو از مصراع مثلی بالا استفاده می کند تا موجب تنبه و عبرت دیگران گردد و نیندیشیده تصمیمی نگیرند.
داستان ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم
جلالالدین محمد اکبرشاه (963-1014 هجری) از سلاطین گورکانی هند بود. این سلسله بیش از سیصد سال (932-1264 هجری) در هند حکومت کرد.
اکبرشاه برای ایجاد یک حکومت ملی و رفع اختلافات مذهبی، در سال 975 هجری مذهب صلح کل را تأسیس کرد و آن را مذهب الهی نامید. او مقرر کرد که در هر شب جمعه، علما و رهبران مذهبی مسلمان، مسیحی، یهودی، زرتشتی و هندو، حتی ملحدان و دهریها، در چهار ایوانی که در کاخ خود بنا کرده بود، آزادانه گرد هم آیند و بحث و مجادله کنند. خود او نیز به عنوان «ملکه اجتهاد» و «ظل الله» به سخنان آنها گوش میداد و قضاوت میکرداکبرشاه در فهم و دانش، همت، بینش، رأی، تدبیر، عدل و داد بینظیر بود. او معاصر شاه عباس صفوی بود و با یکدیگر روابط نزدیکی داشتند.
اکبرشاه دستی در شعر داشت و گاهی اوقات شعرهای فارسی زیبایی میسرود. گفته میشود که شبی، فارغ از دغدغههای سلطنت و کشورداری، مجلس بزم برپا کرد و در میخواری افراط کرد.
صبح روز بعد، دچار سردرد شدید شد. در پاسخ به دوستان و آشنایانی که برای عیادت او رفته بودند، به صورت ارتجالی این شعر را گفت:
دوشینه زکوی میفروشان پیمانه می به زر خریدم اکنون ز خمار سر گرانم زر دادم و دردسر خریدم