حکایت کوتاه | حکایت ملانصرالدین
حکایت کوتاه و خواندنی از ملانصرالدین | حکایت گدایی ملانصرالدین
حکایت کوتاه و خواندنی از ملانصرالدین را دراین مطلب میخوانید
حکایت کوتاه و خواندنی از ملانصرالدین را دراین مطلب میخوانید
حکایت گدایی ملانصر الدین داستان خنده دار و کوتاهی است که نشان می دهد نتیجه عمل و سودی که به دست می آوری مهم تر از ظاهر آن است. حتی اگر کاری اشتباه و احمقانه به نظر برسد. مثل سکه نقره که در این حکایت طنز بهتر از سکه طلا است. چگونه؟ آن را بخوانید.
حکایت گدایی ملانصر الدین؛ سکه طلا بهتر است یا نقره؟
ملا نصر الدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با یک آزمایش فریبکارانه، به حماقتش می خندیدند و مسخره اش می کردند. آن ها دو سکه به او نشان میدادند که یکی از طلا بود و یکی از نقره و می گفتند کدام بهتر است که برداری؟ ملا نصرالدین هم همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد! آن وقت مردم به او می خندیدند که عقلش نمی رسد سکه طلا که با ارزش تر است را انتخاب کند. این داستان در تمام کوچه و بازار پخش شد. هر روز زنان و مردان شهر میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد…
روزی مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه دید مردم ملا نصرالدین را اینطور دست میاندازند، ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغ ملا رفت و به او گفت:
– هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، تو سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند.
ملا نصرالدین پاسخ داد:
– ظاهراً حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، مردم دیگر به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمقتر از آنها هستم! اگر بدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهام قبول می کنید که سکه نقره بهتر است!
نتیجه: گاهی مهم نیست تو را نادان بدانند، در صورتی که هوشمندانه رفتار کنی و بدانی که نتیجه به نفع تو خواهد بود. حتی می توانی با دادن احساس باهوش تر بودن به بقیه به نتیجه دلخواه برسی
منبع:
ستاره